خاطراتی از شهید همت
کنار نکش حاجی ۱)بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن . حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد. هنوز قاشق اول را نخورده...
کنار نکش حاجی ۱)بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن . حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد. هنوز قاشق اول را نخورده...
۱)با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت «به...
خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه کار داری؟ من یکی وقتی سر چند شماره از مجله سوره نامه تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم و راهی خانه شدم. حالم خیلی خراب...