حاجی شدن؛ چه سخت … چه آسان

باید روی شتر، اسب و قاطر حساب می کردند برای راه طولانی صحرا، بیشتر هم روی شتر که مرکب بیابان است و همسفر روزهای سخت. اسب ها و قاطرها شکم می ترکاندند از شدت پیاده روی و جان به لب می شدند از تشنگی، ولی باز هم می رفتند تا برسند به شبه جزیره عربستان، آنجا که کعبه مشتاقان است و دل ها هروله می رود به سوی قبله.

مشتاقان حج، هفته ها روی گرده چارپایان می نشستند و بر کجاوه های لرزان تکیه می زدند، سختی ها را به جان می خریدند و زیر تیغ آفتاب و زیر آسمان پرستاره و هولناک شب دوام می آوردند تا دستشان به خانه خدا برسد و محرم شوند و حج بگذارند و در سرزمین حجاز حاجی شوند و آن وقت با سری افراشته و با کوله باری از خاطره به کاشانه خویش برگردند و تا مدت ها نقال وقایع روزهای ذی الحجه باشند.

حالا اما نه شتر در کار است، نه اسب و قاطر و آن کجاوه ها و پالون های زمخت آزاردهنده. امروز هواپیما تنها وسیله ای است که حجاج را از سراسر جهان به عربستان می رساند و زائران را در کمال آسودگی در مقصد پیاده می کند؛ مگر این که هواپیمایی در آسمانی سقوط کند و عیش زائران طیش شود.

حاجی شدن این روزها آسان شده، اولش سفر هوایی است و بعد هم راه پیمودن های زمینی با اتوبوس ها و مینی بوس های مدرن کولردار که نمی گذارد گرما، آب در دل زائران تکان دهد و گزندی به آنها برساند. هتل ها هم لوکس است و سرپناه هایی بسیار مطمئن تر از چادرهایی که زائران عهد قدیم در راه های سنگلاخی برپا می کردند و هرشب را با هول در آنها می گذراندند. همین است که حالا سفر حج، سفری بی خطر است و بیشتر حجاج به جای هراس از خطرهای احتمالی به خوشی هایی که از این سفر عایدشان شده اشاره می کنند و به عنوان بخشی از سوغات سفر، عربستان را با نسخه قدیمی اش مقایسه می کنند و برای آنها که برای عرض زیارت قبولی آمده اند، تعریف می کنند که مردمانش چطور در چند دهه خود را از عهد سوسمارخوری و ادرار شتر نوشیدن کنده اند و سوار ماشین های آخرین سیستم می شوند و نیمه شب حتی اگر بتنهایی در خیابان برانند، پشت چراغ های قرمز می ایستند.

حج در قدیم مصائبی داشت که جانفرسا بود، به همین دلیل هم تعداد حجاج اندک بود و کمتر کسی ریسک سفر حجاز را می پذیرفت، درست برعکس این روزها که زیارت کعبه بیشتر فال است و تماشا تا جدال برای زنده ماندن و برگشتن به خانه و کاشانه.

مرگ قدیم، مرگ جدید

در قرن های متمادی در روزگاری نه چندان دور از ما، مرگ همسفری بالقوه برای همه زائران خانه خدا بود. مرگ به علت خستگی و ضعف جسمی، پیری و تاب نیاوردن، گرما و تشنگی و تمام شدن آب مشک ها و قمقمه ها و در نهایت ابتلا به حصبه و وبا و اسهال خونی و دردهای بی درمان دیگر جزئی از سفرهای قدیم بود. پوست ها زیر هرم آفتاب بیابان می سوخت، پاها از شدت پیاده روی به تاول می افتاد و اگر حیوانی رم می کرد، مرگی زیر لگدهای حیوان کلافه رقم می خورد. اگر راهزن ها به کاروان می زدند هم مرگ در کمین مسافران صحرا می نشست، بویژه اگر زائران وحشت زده برای جلوگیری از ربوده شدن بار و بنه شان مقاومت می کردند و راهزنان را عصبانی.

مرگ از شدت گرسنگی هم محتمل بود، همچون ناصرخسرو که در برگشت از سفر حج تا لبه پرتگاه نیستی رفت، ولی دانه های تلخ روییده از گیاهی صحرایی که طبق تعریف او تلخ همچو زهرمار بود، او را از مرگ حتمی نجات داد. اما حالا هیچ کدام از این صحنه ها تکرار نمی شود. زائران امروز نه بیابان را می بینند و نه تشنگی و گرسنگی را می چشند چون کاروان ها آن قدر آذوقه تهیه می کنند و غذاهای رنگ به رنگ برای حجاج می چینند که آب در دل کسی تکان نمی خورد. سفر حج مدت هاست به لطف تکنولوژی و امکانات به روز، آسان شده و مرگ هیچ گاه به علل قدیم، مردم را از پا نمی اندازد، مگر این که مرگ ها ناشی از پیری باشد و بیماری های مزمن که بی شک اجتناب ناپذیر است. این روزها مرگ در موعد حج کمتر از روزگار قدیم دل ریش کن است چون اجساد مثل گذشته در همان محل مرگ دفن نمی شوند و این فرصت را می یابند که یک بار دیگر به وطن برگردند و در خاکی آشنا آرام بگیرند؛ فرصتی که خیلی از مسافران شتافته به دیار باقی در گذشته از دستش می دادند.

حلالیت طلبیدن های کمرنگ

اگر بدانی مرگ هم همراه تو کوله بارش را می بندد و پا به پایت راهی سفر می شود آن وقت این همنشین دوست نداشتنی باعث می شود خودت را رفته به دنیای دیگر فرض کنی و برای این که در این سفرِ احتمالا بی بازگشت، مدیون کسی نباشی، حلالیت بطلبی. رسم حلالیت گرفتن از دوستان و آشنایان و فامیل از همین نزدیکی مرگ به مسافران آب می خورد چون رفتن و مردن و مدیون ماندن واقعا دلهره آور است.

اما این روزها که سفر حج نیز به اندازه همه ابعاد زندگی ما مردم مدرن تغییر ماهیت داده، حلالیت طلبیدن در حال کمرنگ شدن است. گاه همسایه دیوار به دیوار ما به حج می رود و خبردار نمی شویم، گاهی از کسی دلخوری داریم و او به حج می رود و حتی با تلفن از ما خداحافظی نمی کند، گاهی وقتی خود ما عزم حج می کنیم، ترجیح می دهیم بی سر و صدا برویم و بیاییم و چون مرگ را دور از خود می دانیم از حلالیت طلبیدن نیز چشمپوشی می کنیم.

پاک کردن دل مردم آزرده کار آسانی نیست، اما رسم گرفتن حلالیت از کسانی که می شناسیم در قدیم فرصتی بود برای صاف کردن دل ها و رفع کدورت ها که این روزها یا در خیلی موارد از برنامه حجاج حذف می شود یا آن قدر سرسری و بی مغز صورت می گیرد که هیچ کدورتی را از هیچ سینه ای پاک نمی کند.

حج برای بیشتر ما مردم قرن بیست و یکم شبیه یک سفر است مثل سفرهای دیگر که باید با راحتی از مقصد حرکت کرد و با راحتی حج گذارد و با آسایش بازگشت و کوله باری از سوغاتی های ریز و درشت با خود آورد و آن گاه منتظر دید و بازدیدها نشست و سوغاتی ها را بر مبنای هدیه ای که مهمان ها آورده اند میانشان توزیع کرد. این روند شامل حال همه نمی شود، اما آنهایی که چنین می کنند تعدادشان زیاد است و با این که به زیارت خانه خدا رفته و حاجی شده اند، ولی باز هم همانی هستند که قبل از سفر بوده اند، با همان نقطه ضعف ها و ایرادها و کاستی ها.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس