رستاخیز جان

روزه به جز اینکه یک تکلیف شرعی و دینی است، از دیدگاه عرفانی ساحتی است ویژه که انسان در آن از خویشتن فرا می رود و با پیوند یافتن با خداوند، حس دیگرخواهی و دگرپذیری در او پدیدار می شود.

از این دید می توان روزه را سفر از خویشتن به حق و سرانجام به جامعه دانست. این نشان می دهد که روزه دارای ابعاد و سویه های ژرف وجودی است. یکی از این سویه های وجودی، آگاهی انسان از پایان زندگی خود یا همان مرگ آگاهی است. این مرگ آگاهی سبب می شود تا انسان زندگی خود را در این جهان ابدی نبیند و روی به سوی آن یگانه مطلق بیاورد. از همین روست که روزه با امور سلبی آغاز می شود تا یاد خداوند هر چه بیشتردر جان آدمی حک شود. عارفان و رازآشنایان بزرگ از این حالت به رستاخیز جان تعبیر کرده اند. در گفت وگویی که با دکتر پرویز عباسی داکانی داشته ایم، بیشتر به جنبه های راز آمیز و عرفانی و وجودشناختی عبادت روزه اشاره شده است. این مطلب را از پی می خوانیم:

ماه رمضان و روزه داری در کنار جنبه های گوناگونی که از نظر دینی و شرعی بر آن مترتب است، دارای ابعاد عرفانی نیزهست. عارفان و رازآشنایان اسلامی از این سویه ها به تفصیل در نوشتارهای خود سخن گفته اند. می توانید ضمن اشاره به برخی از تعبیرهای عارفان بزرگ درباره ماه رمضان و روزه داری، جنبه های گوناگون عرفانی آن را نیز برشمارید؟

همه عارفان در این باره سخن گفته اند، به ویژه ابن عربی در فتوحات مکیه، فرق فارقی میان روزه و دیگر عبادات درنظر گرفته است. از دید ابن عربی عبادات دیگر، همه ایجابی هستند مثلا ما در نماز کاری را انجام می دهیم یا همچنین در حج و دیگر عبادت ها؛ اما در روزه عملی انجام نمی گیرد. از این رو، عبادتی است سلبی. در روزه کنش وجود ندارد. بهتر است بگوییم که در روزه با نوعی واکنش یا عدم کنش روبه روییم.

چرا روزه با نفی آغاز می شود؟

لااله الاالله شعار توحید است. این شعار برای اثبات خود نیازمند نفی است. به همین خاطر روزه هم از نفی شروع می شود. وقتی خداوند در قرآن می خواهد بزرگ ترین مشکل را بیان کند، می گوید که آیا کسی را ندیده اید که نفس خود را اله قرار داده باشد؟ خوب!ما که در جهان واقع الهی جز خدای واحد(الله) نداریم. پس، اله همان دیدگاه ، ذهن ، نفس یا هر چیزی که اسمش را می گذارید انسان است. از این سبب، روزه مبارزه با این اله است. در احادیث اسلامی آمده که وقتی خداوند نفس را آفرید، به آن گفت: من کی هستم و تو که هستی؟ نفس گفت: من، من هستم و تو، تویی. خداوند دوباره این سؤال را تکرار کرد و بار سوم به فرشتگان امر کرد که این نفس را در کوره گرسنگی قرار دهند. وقتی نفس از این آزمون(گرسنگی) بیرون آمد، دوباره از آن سؤال شد که تو کی هستی و من که هستم؟ این بار نفس پاسخ داد: انت رب الجلیل و انا رب الذلیل. معنای این سخن آن است که هیچ چیزی مانند درک نیازمندی، انسان را به فروتنی نمی رساند. قرآن می فرماید که انسان وقتی خود را بی نیاز می بیند، دست به طغیان می زند. علت این بی نیاز دیدن این است که وجود خودمان را بالاستقلال می بینیم. اما اگر درنظر بگیریم که زین جهان تا آن جهان راهی نیست جز همین نفسی که می کشیم، دیگر خود را بی نیاز نمی بینیم.

عوام می پندارند که قیامت و درک خداوند، هم به زمان دور است و هم به مکان. اما اولیا می دانند که هم به زمان نزدیک است و هم به مکان. اگر این نحوه ادراک از جهان در انسان پدیدار شود، او درمی یابد که خیلی با مرگ فاصله ای ندارد. این مرگ اندیشی، انسان را در نسبت ویژه ای با حقیقت قرار می دهد. زمینه چنین نگرشی را روزه برای ما فراهم می سازد. در واقع، روزه آن دریچه های ادراکی گشوده ما به جهان را موقتا تعطیل می کند تا دریچه ها و روزنه های درون مان گشوده شود. روانشناسان هم بر این امر صحه گذاشته اند که آن کسانی که برای مدتی، حواس بیرونی شان با جهان قطع می شود، حواس درونی شان تقویت می شود و به کار می افتد.

بر این اساس، آیا می توان گفت که روزه در مقایسه با دیگر عبادت ها، رابطه استوارتر و محکم تری با توحید دارد؟

بله! در حدیثی هم داریم که می فرماید؛ همه عبادات برای توست ای بنده من، مگر روزه که برای من است و من خود اجر آن هستم. مثلا وقتی ما نماز می خوانیم، ممکن است لذتی از آن نصیب ما بشود؛ اما در روزه نوعی سختی و زجر نفس وجود دارد. از این نظر، می توان گفت که به یک معنا هیچ چیزی در روزه گیر انسان نمی آید. از این رو، نوعی فناست. در روزه من و انانیت رخت برمی بندد. همین انانیت از دیدگاه عرفان، ریشه همه مشکلات است. وقتی از ابلیس پرسیده می شود که چرا تو به فرمان خداوند گردن ننهادی، می گوید: من برترم. ابلیسی با انانیت پیوند دارد. از این رو، روزه آدمی را از تمام تعلقاتی که من یا انانیت را در وی زنده می گرداند، به طور وقت دور می سازد.

از یک نظر می توان گفت که عبودیت نیازمند تمرین و ممارست است. این سخن معروف است که همیشه شمشیر کشیدن هنر نیست، گاهی غلاف کردن شمشیر هنر می شود. روزه چنین کاری می کند. تو گویی انسان روزه دار شمشیرهای خود را غلاف می کند. از همین روی پیامبر(ص) فرمودند که روزه دار باید چشم و گوشش هم روزه دار باشد. از این میان به ویژه دل باید روزه دار باشد. این همان روزه دل است.

با توجه به آنچه گفتید، می توان گفت که روزه با سویه های وجودی(اگزیستانسیال)پیوند نزدیکی دارد. اینطور نیست؟

چرا! منتها من تنها می خواستم دیدگاه عرفا را درباره روزه بگویم. درهرحال اگر بخواهیم از جنبه ای وجودی به روزه داری بپردازیم، می توان گفت که روزه عادات و روزمرگی ما را کنار می زند. انسانی که عادت زده است و به نوع خاصی از در جهان بودن خو کرده ، به آفت دچار شده است. عارفان بزرگ ما هم خیلی راجع به عادت سخن گفته اند، به ویژه خواجه عبدالله انصاری در باب اول منازل السایرین، سخن زیبایی دارد. او می گوید که ملاک تمام منازل عرفانی، ترک عادات است. به قول نظامی گنجوی:« هر که خلاف آمد عادت بود/ قافله سالار سعادت بود» یا آنچنان که حافظ می گوید:« از خلاف آمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم».

این عادت زدگی زمانی ترک می شود که نسبت ما با جهان تغییر کند. از این رو، نخستین کاری که روزه می کند این است که عادت ما را بر هم می زند. اینجاست که وقتی عادات روزمره ما به هم می ریزد، جهات درونی و والای آدمی ظهور می کنند. روزه دار حقیقی، با تغییر شیوه مواجه خود با جهان وارد جهان جدید می شود لذا در برخی از احادیث، رمضان را بهار قرآن گفته اند. این بهار حکایت از تازگی و بهار و طراوت جان سالک دارد. تو گویی جشن و شادمانی درون انسان برپاست. وقتی نسبت انسان با جهان تغییر کرد، سبب می شود که نظر او از جهان به جان جلب شود. این توجه به جان همان بهار قرآن یا رمضان است. ممکن است که عوام از این تعبیر(بهار قرآن) این دریافت را بکنند که در ماه رمضان باید قرآن زیاد خواند. نه! تنها این نیست. این حدیث می خواهد بگوید که باید نسبت انسان با قرآن وجودش تغییر پیدا کند؛ یعنی حقیقت قرآن باید در جان آدمی باشد نه در زبان.

اشاره کردید که از دیدگاه عارفان بزرگی چون ابن عربی، روزه با توحید و یگانگی پیوند استواری داشته و انسان را به خداوند نزدیک تر می گرداند. بی تردید برای این سالکان و عارفان، پیدایی چنین حالتی در انسان و از آن مهم تر، چگونگی دوام آن همواره محل بحث و توجه بوده است. به نظر شما تداوم این حالت در دیگر ماه های سال از دیدگاه عارفان چگونه میسر می شود؟

البته می دانید که روزه داری برای عارفان تنها مختص ماه رمضان نیست. فقط برای توده های مردم چنین است. با امر دینی سه مواجهه می توان داشت؛ مواجهه عامیانه، مواجهه عارفانه و مواجهه متوسطانه. بنابراین، اینکه دوام حالت مورد بحث را در عوام ببینیم یا در خاصان و یا متوسطان قضیه فرق می کند. در خاصان این حالت مستدام است. در متوسطان هم گاه هست و گاه نیست. تنها در عوام است که به یک معنا این مشکل وجود دارد. همانگونه که می دانید ما دو نوع نگرش به زمان داریم: نگرش خطی و نگرش دوری به زمان. اینکه گفته می شود، رمضان بهار قرآن است، بر نگرش یا نگاه دوری به زمان دلالت دارد. انگار که هر ساله با فرارسیدن رمضان، کاروانی می آید و روح ما را سوار می کند و ما را به گشتی یک ماهه می برد و سرانجام از آن پیاده می شویم تا نوبتی دیگر. اینکه هر ساله رمضان تکرار می شود، برای این است که عادت های ما از میان بروند تا بتوانیم چشم های مان را بشوییم و طوری دیگر ببینیم.

بعد زیباشناختی روزه در همین وضعیت آشکار می شود. رمضان ساحتی است که انسان در آن شاعرانه به جهان نگاه می کند. وقتی انسان شاعرانه به جهان می نگرد، همه چیز را تازه می بیند. اصلا اینکه شاعران برای ما مهم هستند این است که به شیوه ای به جهان نگاه می کنند که عادات ما به ما اجازه آن نگاه را نمی دهند. شاعر تصویری از جهان را می بینید که ما بنا به عادت زدگی ندیده ایم. از همین رو، رمضان هم نحوه نگاه ما به جهان را که در عرض یک سال به آن خو گرفته ایم، از میان می برد و آن را می زداید. بر اثر این عادت زدایی است که همه چیز پس از این ماه رنگ و بوی تازگی به خود می گیرد، مثلا آبی را که می خواهیم بیاشامیم، انگار آب دیگری است. حس تازه ای به آن پیدا می کنیم. این ویژگی روح آدمی است که وقتی به سمت مادیات می رود، از معنویات فاصله می گیرد و برعکس؛ وقتی به سمت معنویات می رود، از مادیات می ماند. در واقع روح انسان آونگ وار در میان این دو قطب در نوسان است لذا وقتی انسان یک ماه به سمت افق معنویت سفر کند، در هنگام بازگشت همان مادیات را طوری دیگر می بیند. انگار چشم هایش را شسته است. اکنون جهان به گونه ای دیگر برای انسان می شود.

می توان گفت که انسان از نو زاده می شود.

بله!همین گونه است. مثلا کسی را که می خواهد خودکشی کند، درنظر بگیرید. جهان نزد این فرد آن قدر تیره و تار شده که حاضر است جانش را به دست خودش بگیرد. حال اگر دید و نگاه این فرد را به جهان تغییر بدهیم، نشاط را در روح او پدید می آوریم. در رمضان هم جسم کمی ضعیف می شود؛ اما در برابر روح قوی می شود. این روح است که اگر نشاط پیدا کند، جهانش تغییر می کند. بنابراین رمضان به گونه ای هنرمندی خداوند است. به واسطه رمضان، جان آدمی جان هنرمندانه می شود. مسلما مقصود ما در اینجا از روزه صرف نخوردن و نیاشامیدن نیست، معنای عمیق تری از آن درنظر داریم. در این معنا روزه داری حادثه ای است در جان آدمی: رستاخیز جان.

تا به اینجا، برخی از ویژگی های این رستاخیز جان را برشمردید، اکنون می توانید برای تکمیل بحث ما به برخی دیگر از سویه های عرفانی یا وجودشناختی روزه اشاره کنید؟

مولوی می گوید:

رخ چون اطلست گر زرد گردد / بپوشی خلعت از دیبای روزه

درست است که ظاهر انسان زرد می شود؛ اما روح سرخروی می شود. همانگونه که در بهار زمین پر از گل و شکوفه می شود، در بهار قرآن هم نظیر این اتفاق در جان آدمی می افتد. به بیان دیگر؛ آن معانی و حقیقت قرآن در باغ جان آدمی در رمضان جلوه پیدا می کند.

این نکته ها بیشتر متوجه بعد فردی آدمی هستند. در بعد اجتماعی هم آیا روزه داری می تواند به یک وضعیت ویژه بینجامد. آیا این حالات وجودی و عرفانی در ابعاد اجتماعی ظهور و بروزی دارند؟

مولانا می گوید:

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد / کسی کو صبر کرد در چاه روزه

یوسف روح انسان در چاه این دنیاست. اگر انسان می خواهد آن را از این چاه بیرون آورد و مصر روح را از آن خود کند، باید به این دشواری ها تن در دهد. هرگز بدون دشواری راحتی و آسانی میسر نیست. این بعد فردی است. اما همین بعد فردی اثرات اجتماعی گسترده ای دارد. همه می دانیم که از جرم در ماه رمضان به شدت کاسته می شود. عامل عمده و اصلی در عبادات را ابن سینا تقویت وجدان اخلاق می داند. او در اشارات خود این بحث را دارد که چرا انسان باید عبادت کند؟ او می گوید؛ جامعه به قانون نیاز دارد. ضامن اجرای قانون هم تنها پلیس یا سایر بازدارنده های اجتماعی نیستند. ضمانت اجرای قانون به امر عمیق تری نیاز دارد که ابن سینا به آن وجدان اخلاقی می گوید. اگر وجدان اخلاقی نباشد، قانون به هیچ کاری نمی آید. اما وجدان اخلاقی نیاز به مبنا دارد. رمضان و روزه داری به سمت خدا توجه کردن است. این توجه به معنای بازگشت و توجه به مبنا و خاستگاه است. وقتی چنین رابطه ای قوی شد، چون رستاخیز باوری هم در کنار آن مطرح می شده است، خواه ناخواه از شدت ارتکاب جرم کاسته می شود. باز می بینیم که گونه ای مواجهه سلبی در اینجا اتفاق می افتد؛ مواجهه ای که از طریق تضعیف خودخواهی صورت می گیرد. عامل تمام جرم ها نوعی خودخواهی است. اما برای پرهیز از جرم نیاز به حس دیگرخواهی داریم. دیگرخواهی مبنا می خواهد. به قول عیسی مسیح(ع) به ایمان نمی رسد کسی که برادرش را مانند خود دوست نداشته باشد. امام رضا(ع) هم درباره ماه رمضان می فرمایند که خداوند روزه را واجب کرده تا سیرها حال گرسنگان را دریابند. این به آن معناست که در جامعه اسلامی، خویشتن خواهی نباید بر دیگرخواهی چیره شود. از این رو، مسلمان از حال مسلمانان دیگر غافل نیست. به همین علت، همه دعاهای این ماه با حج پیوند می خورد.

معنا شناسی عرفانی روزه در گفت و شنودی با دکتر پرویز عباسی داکانی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس