عرفان و جامعه آرمانی و عقلانی

مهم ترین نکته در عرفان نظری اسلامی جهان بینی و انسان شناسی است. سیر در تاریخ عرفان نظری اسلامی، از ابن عربی گرفته تا امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی و شاگران متاخر این دو استاد معاصر عرفان نظری، نشان می دهد که نکته کلیدی و اساسی در عرفان اسلامی، توجه به باطن این جهان و منشأ واحد آن است.

بر مبنای عرفان نظری اسلامی، عالم وجود، دارای مراتب است و جهان طبیعت، جهانی که ما در آن زندگی می کنیم، پایین ترین این سطوح است.

انسان در این جهان طبیعت، به طور معمول و طبیعی، اطلاعی از مراتب بالاتر وجود ندارد چرا که قوای ادراکی او، صرفا با موجودات همین پایین ترین مرتبه وجود ـ یعنی موجودات مادی ـ در ارتباط است.

بنابراین انسان ها به طور معمول و متعارف به وجود همین موجودات مادی باور دارند و مراتب عالی تر وجود و نیز موجودات ماورایی در زندگی طبیعی و غریزی انسان نقشی ایفا نمی کنند.

در چارچوب حیات طبیعی، انسان ها با همان معادلات حیات حیوانی، زندگی می کنند، با این تفاوت که از آنجا که انسان به زندگی جمعی گرایش دارد، قواعد اخلاقی و حقوقی را برای امکان پذیر شدن این حیات جمعی، به مرور زمان وضع می کند بنابراین انسان ها همچون حیوانات از موجودات قوی تر خوف دارند و سعی دارند برای ادامه یا تسهیل حیات از موجودات ضعیف تر بهره ببرند و به مرور زمان بر قدرت خود روی زمین بیفزایند تا ادامه حیاتشان در این جنگ قدرت، به مخاطره نیفتد.

به عبارت دیگر، انسان ها در جهان طبیعی، قوانین بنیادین حیات را همان قوانین غریزی می پندارند و براین باورند که هر موجودی خواهان قدرت طلبی بیشتر برای بهره گرفتن از سایر موجودات است ولی از آنجا که طبیعت عملا به اثبات می رساند که کسب قدرت تام و تمام برای هیچ کسی مقدور نیست و از سوی دیگر، این جنگ قدرت، هیچ وضع آرامی را بر زندگی باقی نخواهد گذاشت، انسان ها تصمیمی عقلانی می گیرند و با محوریت دادن به «عقل»، قوانینی وضع می کنند تا حیات جمعی در آرامش و امنیت برای همه یا دست کم برای اکثریت میسر شود.
بینش عرفانی و قوانین عالم

اما بینش عرفانی اسلامی که منشأ اصلی آن از آموزه های اصلی و اصول باورهای اسلامی است، انسان را به تامل عقلانی نسبت به سطوح بالاتری از عالم هستی، دعوت می کند.

این دعوت، دعوتی است به دیدن آنچه ناپیداست، اما این ناپیدا، چیزی کم اهمیت نیست. عرفان اسلامی، انسان را به دیدن چیزهایی دعوت می کند که منشأ پیدایش این عالم هستند، اما اهمیت این امور ناپیدا صرفا در این نیست که آنها (که در قاموس قرآنی «غیب» نامیده می شود) منشأ ایجاد این جهان هستند بلکه اهمیت اساسی آنها در این است که با شناخت «غیب» انسان پی می برد که قوانین جهان هستی، محدود به قانون بقا و جنگ قدرت در جهان طبیعت نیست.

انسان با شناخت غیب درمی یابد که اساس قوانین اخلاقی و نیکی کردن به دیگران، صرفا مجموعه ای از قراردادها برای امکان پذیر کردن حیات جمعی در عالم طبیعی نیست بلکه اساس اخلاقیات، در جهان غیب است، یعنی در جایی که نیکی و دیگرخواهی از قوانین آنجاست.

بنابراین بر مبنای عرفان اسلامی، آنچه ما انسان ها در جهان طبیعت، بر مبنای عقل بشری «قرارداد» وضع می کنیم، نه یک قرار داد بلکه، قانون جهان هستی است.
اختلاف ناشی از کجاست؟

تاکنون معلوم شد قوانین اخلاقی و حقوقی که حیات جمعی را میسر می کنند، بر مبنای دیدگاه مادی گرایانه و طبیعت نگر، صرفا قراردادهایی است که «عقل» بشری آنها را برای ادامه حیات مسالمت آمیز جمعی، ضروری می داند.

اما عرفان اسلامی، چنین قوانینی را نه ساختگی و قراردادی، بلکه از قوانین ذاتی عالم هستی می داند که با شهود عالم غیب و تدبر درباره آن، انسان به صحت آن پی خواهد برد.

اختلاف این دو رویکرد، در جهان بینی و انسان شناسی آنهاست. دیدگاه مادی گرایانه و طبیعت نگر، تنها جهان موجود را همین عالم طبیعت مادی می داند.

براساس این دیدگاه، انسان تشکیل شده از عناصر جهان مادی است. عقل و خرد انسانی نیز محصول پیچیده و پیشرفته این جهان مادی است.

آنچه خرد انسانی اقتضا می کند و قوانینی که بر مبنای خرد انسانی وضع می شود، قوانینی ساخته یک محصول پیچیده و پیشرفته حیات طبیعی است. دیدگاه مارکسیستی به جهان و جامعه و انسان، اوج چنین دیدگاهی بود.

مارکسیسم با اخذ رویکردی اخلاقی، مدعی بود در مبارزه قدرت در جهان طبیعی نهایتا و به نحو طبیعی، انسان های ضعیف دارای قدرتی بیشتر نسبت به انسان های قوی خواهند شد و از سلطه آنها نجات خواهند یافت و قوانینی اخلاقی، عقلانی و انسان دوستانه برای جامعه ای انسان گرا وضع خواهند کرد.

اما جهان بینی عرفان اسلامی و انسان شناسی مبتنی بر آن بر این رأی است که این جهان باطنی دارد که منشأ ایجاد آن است.

اما این باطن جهان شبیه به چه چیزی است؟ اگر بخواهیم برای این باطن، مشابهی این جهانی بیابیم، هیچ چیزی بهتر از همان «عقل» نیست؛ عقلی که انسان ها از آن بهره مند هستند و ماده گرایان آن را محصول پیچیده جهان مادی می پندارند، در اصل در جهان غیب ماوا دارد و ما انسان ها از آن عقل، بهره مند هستیم.

جهان غیب از جنس عقل است و قوانین عقلانی که در جهان مادی، ماده گرایان آنها را قوانینی قراردادی می پندارند و خود نیز بعضا آنها را نقض می کنند، در اصل و به نحو کامل تر و کاربردی تر، قوانینی تکوینی هستند که ریشه آنها در جهان غیب است.

براین اساس، پیروزی نهایی ضعفا بر اقویا و بر پایی جامعه ای عقلانی، از اهداف جهانی است که منشأ آن، مراتب عقلانی عالم هستی است.

امام خمینی (ره) در نامه به گورباچف، علت شکست مارکسیسم را در رسیدن به آمال جامعه شناختی و انسان گرایانه و اخلاقی اش، در این دانست که نظریه پردازان مارکسیسم، از منشأ عقلانی و در عین حال ناپیدای عالم که تضمین کننده و جهت دهنده اخلاقیات و قوانین عقلانی در رسیدن به جامعه آرمانی است، غفلت کرده اند: «مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، می تواند موجود باشد.» (نامه امام خمینی به گورباچف)

امام در نامه خود به گورباچف بصراحت بیان کرد که مشکل مارکسیسم و شکست آرمان گرایی آن در نادیده گرفتن بعد معنوی و در عین حال عقلانی این جهان است: «جناب آقای گورباچف باید به حقیقت روآورد. مشکل اصلی کشور شما، مساله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است به در آورد.»
مذهب در راه مبارزه برای جامعه آرمانی

چنان که بیان شد، مهم ترین مساله درباره عرفان نظری اسلامی، جهان بینی و انسان شناسی آن است. اما اگر عرفان نظری را به یک سری آموزه های مربوط به جهان بینی و انسان شناسی فروبکاهیم، ابعاد مهمی از آن را نادیده گرفته ایم.

عرفان اسلامی، در بعضی دوره های تاریخی به خاطر نادیده گرفتن همین ابعاد، به دست آویزی برای سکون و سکوت در برابر وضع نابسامان جامعه بدل شد. اما برخی از قوانین عرفا در دوره های متاخر، بویژه امام خمینی(ره)، قابلیت های نهفته عرفان اسلامی را احیا کردند.

عرفان حقیقی اسلامی که از هویت اصیل و ناب اسلام جدایی ناپذیر است، نسبت به تحقق جامعه ای که قوانین در آن مبتنی بر عقل و عالم غیب عقلانی اداره شود، جامعه ای کرامت انسانی، که حفظ آن از قوانین جهان غیب و عقل است، بی تفاوت نیست.

بر مبنای این تلقی، مذهب و عرفان اسلامی، به قیام علیه جامعه ستم پیشه و ناقض قوانین عقلانی قیام می کند.

چنین مذهبی، مذهب اصیل است و نه مذهب ساختگی یا انحرافی که از بدعت های اصحاب قدرت ستم پیشه است و افیونی برای توده های مظلوم: «راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست.» (نامه امام به گورباچف)

آری، مذهب واقعی مبتنی بر باورهای عقلانی و اصول اعتقادی اسلام و جهان بینی و انسان شناسی اسلامی، نسبت به تحقق جامعه ای عقلانی و انسانی، خود را مسئول می داند.

ساعد فیض آبادی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس