انسان و اخلاق

من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنج هایم را نداشته باشم …..

داستایوسکی می گویید :

« من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنج هایم را نداشته باشم »

زندگی فعال به بشر فرصت می دهد تا در کار خلاقانه به ارزش پی ببرد ،زندگی غیرفعال تفریحی فرصتی ست برای دست یافتن به کمال در تجربه ی زیبایی هنر و طبیعت .

اما در زندگی ای که نه فعال است و نه غیر فعال امکان رفتاری والاتری را به ما می دهد ،در آن هم هدفی نهفته است به طور مثال ، در گرایش انسان به وجود خودیش ،وجودی که با نیروهای بیرونی محدود شده این محدودیت ها به هر دلیلی که باشد جبر اجتماع و شاید قانون ومذهب و …. شخص را اززندگی خلاقانه و تفریحی هر دو محروم است . اما تنها خلاقیت و شادمانه زیستن زندگی را پر بار می کند اگر اصلا زندگی دارای مفهومی باشد پس باید رنج هم معنایی داشته باشد رنج بخش غیرقابل ریشه کن شدن زندگی است گرچه به شکل سرنوشت و مرگ باشد زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد .

به شیوه ای که انسان سرنوشت و همه ی رنج هایش را می پذیرد به شیوه ای که صلیب خود را بر دوش می کشد فرصتی میابد که حتی دردشوارترین شرایط معنایی ژرفتر به زندگی ببخشد چنینن زندگی قهرمانانه و شرافتمندانه و آزاد خواهد درخشید البته هستند کسانی هم که در مبارزه برای نجات جان خویش عظمت بشری را فراموش کردند و در زمره ی حیوانات در آمدند و در اینجاست که یا بشر از فرصت ها برای رسیدن به ارزشهای اخلاقی که موقعیت و شرایط دشوار در پیش راه او قرار می دهد سود میجوید و یا از آن روی برمی گرداند وهمین گزینش حرف داستایوسکی ست که مشخص می کند ما ارزش رنج ها را داریم یا نه .

گمان مبرید که اینها مسائل غیر دنیایی ست و خارج از زندگی واقعی ماست واقعیت این است که شمار کسانی که شایستگی رسیدن به چنان معیارهای اخلاقی والایی را دارند انگشت شمار است . در میان خود ما افرادی که با محدودیتهای بسیاری مواجه هستند معدود افرادی هستند که آزادی کامل درونی خود را حفظ نموده اند و به چنان ارزشهایی که ارمغان رنج است هایشان است دست یافته اند .اما حتی یک نمونه کافی ست و شاهد بسنده ای ست که نیرویی در بشر است که می تواند بر سرنوشت صوری خود پیروز گردد همه جا انسانهایی یافت می شوند که با سرنوشت و یا فرصت دست یابی به چیزی از راه رنج هایشان رویاروی هستند .

شخصا معتقدم که محیط بیرونی نمی تواند در ما تاثیر به سزایی داشته باشد و ما قربانی شرایط نیستیم نیرویی در ما وجود دارد نیرویی قوی که هیچکس نمی تواند آن را از ما بگیرد نیرویی درونی که آزادی و انتخاب را با خود به ارمغان دارد ما شرلیط بیرون را نمی توانیم تغییر دهیم ولی در اتتخاب برخورد با شرایط آزادی داریم .

به واژه ی لاتین« finis» توجه فرمایید این واژه دو معنا دارد پایان و هدف در کل هدفی برای رسیدن وقتی ما نتوانیم حتی برای زندگی موقت و اهداف کوتاه، مدتی و زمانی تعیین کنیم طبعا هدف نهایی هم برای زندگی خود متصور نخواهیم شد حال را از دست می دهیم و آینده نیز وجود ندارد پس واپس گرا میشویم و با نوعی سقوط و افت مواجه خواهیم شد و حتی افسردگی و تعارض و روان پریشی و …

یک کارگر بیکار را تصور کنید یا تحقیقی که در مورد معدنچیان بیکار انجام گرفت نشان میداد که آنها از نوعی مرحله دگرگونی ویژه ای برخاسته از وضع نابسامان دوران بیکاری بود رنج می بردند ما نیز همه کمابیش این مراحل را گذرانده ایم واحد زمان طولانی تر می شود یک روز طولانی میشود .

کسی که هدفی در آینده نبیند ناچار تسلیم واپس گرایی میشود و اندیشه های گذشته را نشخوار می کند و همین موجب سقوط میشود .

این حالت سبب میشود شخص وحشت و ترس و افسردگی زمان حال را غیر واقعی تر احساس کند اما تهی کردن حال از واقعیت خود خطرناک است زیرا همین رنج ها برای ما فرصتی دارند و باعث بیدار شدن نیروی درونی ما میشود که ما از آن غافل خواهیم ماند و به آسانی از کنار آنها رد خواهیم شد .

مصریان عقده ی جالبی دارند که مرگ با انسان متولد میشود و هندوها عقیده دارند رنج نیز با انسان متولد میشود .

در این رنجها طبیعی است که شمار اندکی به اوج والای روحانیت دست میابند که حتی با وجود شکست های آشکار دنیایی و مرگ و رنج به عظمت انسانی خود پی می برند و این کمال را در شرایط عادی نمی توان به دست آورد من خود همواره هر کمالی هر چند اندک را مدیون شرایط سخت زندگی بوده ام و همواره این سخن بیسمارک را زمزمه نموده ام :

« زندگی مثل رفتن به دندان پزشکی ست چون انسان همواره منتظر دردناکترین لحظات است در حالی که آن لحظات را پشت سر گذاشته است »

انسان می تواند زندگی را به یک پیروزی درونی سوق دهد یا برعکس از مبارزه دست بردارد و یک زندگی نباتی را انتخاب کند با ایده ها و ارزشهایش زندگی کند و یا در راه آن جان ببازد .

چیزی در انسان به عنوان اینکه سائق اخلاقی ( کشش درونی اخلاقی ) و یا حتی سائق مذهبی ( کشش درونی مذهبی ) وجود ندارد چیزی که قابل مقایسه با |آنچه که ما به عنوان غرایز اصلی در انسان می شناسیم باشد انسان هرگز به سوی رفتار اخلاقی سوق داده نمی شود بلکه تصمیم میگیرد که اخلاقی رفتار کند توجه بفرمایید تصمیم میگیرد انتخاب می کند او این کار را برای سائق اخلاقی و یا آسودگی وجدان انجام نمی دهد بلکه به خاطر دلیل و علتی که به آن پایبند و معتقد است به خاطر کسی که دوستش دارد و یا در سطح بالاتر به خاطر خدای خویش انجام میدهد اگر این کار را برای آسودگی وجدان انجام میداد چون فریسیان ( توجه افراطی به ظواهر و ریا کاری درونی نسبت به اصول بنیادی و آداب و سنن الهی )میشد و فردی به معنای واقعی اخلاقی نبود .

من فکر می کنم همه ی افراد مقدس منظوری جز خدمت به خدای خود ندارند و تصور نمی کنم هرگز مقدس شدن و اسطوره شدن هدف اصلی آنها بوده چه اگر چنین بود کمال گرایی را بدون رنج و زحمت برمیگزیدند گرچه بنا بر یک ضرب المثل آلمانی :

«وجدان آسوده بهترین بالشهاست »

ولی اخلاق واقعی چیزی بیشتر از یک قرص خواب و یا داروی آرامش بخش است .

به امید آن که اخلاق واقعی در هر کدام از ما نهادینه شود .

فریبا بدیع نیا

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس