نسل آدم بعد از اتفاقاتی که برای آدم ابوالبشر افتاد در زمین ادامه پیدا کرد ولی آیا می توان گفت اگر خطای آدم نبود، نسل او برای همیشه در همان مکانی زندگی می کردند که آدم و حوا در آن بودند؟

اگر آدم(ع) دچار خطا و اشتباه نمی شد، وضعیت کنونی ما چه بود؟!

ممکن است پاسخ این پرسش در خوشبینانه ترین نگاه، این باشد که ما نیز همانند فرشتگان بهشتی و دیگر موجودات آن، همچنان در بهشت می ماندیم و از رفاه و آسایش بدون دردسر برخوردار می شدیم! و یا در بدبینانه ترین نگاه این که ممکن بود، آزمایشی که آدم (علیه السلام) نتوانست به طور موفق از آن خارج شود، برای یکایک ما نیز اجرا می شد و در صورت عدم قبولی؛ به جای آن که به زمین هبوط کنیم؛ مستقیما روانه جهنم می شدیم و یا در دیدگاهی متوسط، ما نیز همانند آدم (علیه السلام) به زمین هبوط می کردیم؛ یعنی می شدیم آنچه اکنون هستیم! قضاوت نمایید، اگر هر کدام از این پاسخ ها صحیح باشد، چه تأثیری بر وظایف کنونی ما خواهد گذاشت؟!

چنین پرسش هایی ممکن است در ارتباط با موارد دیگر نیز مطرح شود، نظیر:

اگر نوح (علیه السلام) دشمنان خود را نفرین نمی کرد و طوفان نازل نمی شد؟!

اگر ابراهیم (علیه السلام) با افتادن در آتش به شهادت رسیده و نجات نمی یافت؟!

اگر فرعون، حرف همسرش را قبول نکرده و موسی (علیه السلام) را به فرزندی نمی پذیرفت؟!

اگر امام حسین (علیه السلام) در مبارزه با یزید، در ظاهر نیز پیروز شده و حکومتی اسلامی برقرار می نمود؟

هزاران پرسش از این دست را می توان مطرح نمود که اگر این اتفاق انجام می شد و یا نمی شد، چه رخ می داد؟! و یا پرسش هایی؛ مانند این که ماهی یونس از چه نوعی بود، کشتی نوح چند متر بود و … .

خداوند در قرآن کریم بعد از بیان داستان اصحاب کهف، به موضوعی اشاره می نماید که دقت در آن، خالی از لطف نیست:

به طور مثال در آیه۲۲ سوره کهف چنین بیان شده که گروهی از مردم اظهار می دارند اصحاب کهف، سه نفر بوده و سگ آنها نفر چهارمشان بوده است! گروهی دیگر نیز با حدس و گمان می گویند: نه! آنان پنج نفر بودند و سگشان نفر ششم بود! برخی نیز معتقدند که آنان هفت نفر بوده و با سگشان هشت نفر می شدند! ای پیامبر! به آنان بگو که خداوند از تعداد آنان آگاه تر است و هیچ کس، جز اندکی (از اولیای الاهی) تعداد دقیق آنان را نمی دانند، پس بیهوده با آنان به گفت و گو مپرداز و … .[۱]

پیام الهی در ماجرای اصحاب کهف آن بود که نباید در مقابل کفر و ستم تسلیم شد و در صورت امکان باید از منافع دنیوی دست کشیده و از سرزمین خود هجرت نمود و این که خداوند بر هر کاری توانا است و می تواند افرادی را صدها سال؛ بدون غذا و در حال خواب زنده و سالم نگه دارد، تا نشانه ای برای معاد باشد

نکته مورد نظر ما این است که موضوع تعداد اصحاب کهف به عنوان موضوعی جالب مورد بحث و گفت و گو بود و نظریات مختلفی در مورد آن بیان می شد، اما خداوند با این که در مواردی؛ مانند مدت توقف آنان در غار به صورت جزئی و دقیق سخن گفته و فرموده که آنان ۳۰۹ سال در غار توقف داشتند،[۲] در مورد تعداد آنان فقط به بیان اختلاف نظرها بسنده نموده و این ابهام را برطرف ننمودند.

ممکن است، دلیل چنین رفتاری را از جانب پروردگار، این گونه ارزیابی نمود که بحث و گفت و گوی بیش از حد، در برخی موارد جزئی که ندانستن آن ضرری به دین داری و فهم پیام های الاهی نمی رساند، نوعی انحراف از مسائل مهم تر و اصلی تر به شمار آمده و نیازی به آن نیست.

پیام الهی در ماجرای اصحاب کهف آن بود که نباید در مقابل کفر و ستم تسلیم شد و در صورت امکان باید از منافع دنیوی دست کشیده و از سرزمین خود هجرت نمود و این که خداوند بر هر کاری توانا است و می تواند افرادی را صدها سال؛ بدون غذا و در حال خواب زنده و سالم نگه دارد، تا نشانه ای برای معاد باشد.

اما دانستن تعداد افراد موجود در غار، هیچ نقشی در شناخت پیام الاهی نداشته و می توان از آن صرف نظر نمود.

به همین دلیل، با بیان صریح این که پاسخ پرسش مبنی بر شناخت وضعیت فرزندان آدم (علیه السلام) در صورت باقی ماندن ایشان در بهشت را ندانسته و دانش آن در اختیار خداوند می دانیم، ولی معتقدیم که این موضوع از اموری نیست که ندانستن آن، تأثیری در اعتقادات و وظایف کنونی ما داشته باشد و بهتر است، اکنون که در بهشت نبوده و جانشین خداوند در این کره خاکی هستیم، آن گونه زندگی نماییم که بهشت و بالاتر از آن، یعنی رضایت معبودمان را به دست آوریم و بدانیم خداوندی که توبه آدم را پذیرفت، می تواند بار دیگر ما را در جوار خود جایگزین سازد؛ زیرا خود او در یکی از آیاتی که ماجرای هبوط آدم (علیه السلام) را بیان می نماید، خطاب به ما فرزندانش می فرماید: “هر که در مسیر هدایت گام بردارد، نه ترسی داشته و نه اندوهناک می شود”.[۳] و در آیه ای دیگر تصریح می نماید که افراد جویای هدایت، نه گمراه شده و نه شقاوت مند خواهد شد.[۴]

با این حال مطلبی در تفسیر المیزان آمده است که می تواند ما را در دستیابی به پاسخ یاری رساند. علامه طباطبایی می گوید:

از سیاق آیات متعددی بر می آید که آدم در اصل، و در آغاز برای این خلق شده بود، که در زمین زندگی کند، و نیز در زمین بمیرد، و اگر خدای تعالی او را (چند روزی) در بهشت منزل داد، برای این بود که امتحان خود را بدهند، و در نتیجه آن نافرمانی عورتشان هویدا بگردد، تا بعد از آن بزمین هبوط کنند.پس منظور اصلی از خلقت آدم سکونت در زمین بوده است، چیزی که هست راه زمینی شدن آدم همین بوده که نخست در بهشت منزل گیرد، و برتریش بر ملائکه، و لیاقتش برای خلافت اثبات شود، و سپس ملائکه مأمور به سجده برای او شوند، و آن گاه در بهشت منزلش دهند، و از نزدیکی به آن درخت نهیش کنند، و او (به تحریک شیطان) از آن بخورد، و در نتیجه عورتش و نیز از همسرش ظاهر گردد، و در آخر بزمین هبوط کنند… پس ظهور عیب در زندگی زمینی، و بوسیله خوردن از آن درخت، یکی از قضاهای حتمی خدا بوده، که باید می شد، … و اگر محکومیت زندگی کردن در زمین، با خوردن از درخت و هویدا گشتن عیب، قضایی حتمی نبود، و نیز برگشتن به بهشت محال نبود، باید بعد از توبه و نادیده گرفتن خطیئه به بهشت بر گردند، (برای اینکه توبه آثار خطیئه را از بین می برد).[۵]

پی نوشت ها :

[۱] «سَیَقُولُونَ ثَلَاثَهٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ …».

[۲] کهف، ۲۵، «وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا »

[۳] بقره، ۳۸، «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ »

[۴] طه،۱۲۳، «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَی »

[۵] برای آگاهی بیشتر، نک: ترجمه المیزان، ج‏۱، ص: ۱۹۶- ۱۹۷٫

منبع : اسلام پدیا (دایره المعارف اسلامی)