نوری که درخشید

نوری که درخشید

 

شبی که جوشش صد مهر در گریبان داشت

چـــــنین حادثه ای در مشیمه پنهان داشت

زمیــن، به خود ز تب التهاب می لرزید

زمـــان، ز زایـــش نــوری به خویش می پیچید

موکــــــــــلان مشیــــــــت به کـــــــارگاه قدر

شـــــــــدنـــــــد، تا که ببندند طرح نقش دگر

قضــــــــا گرفت قلم، تا کـــــــه بـر صحیفه نور

ظهــــــــــور نخبه ایجـــــــــــاد را، کند مسطور

ز عــــــــرش زمـــــــــره لاهوتیــان پرده نشین

نظــــــــــاره را بگشودند، دیده ســـــوی زمین

ز شــــــــوق، در رگ شـب خون نور جاری بود

بــــــــر آتشش قــــــــدم از تـــاب بیقراری بود

شبی عجب، که همه جود بود و فیض و فتوح

شــــــــب شکفتن ایمان، شب گشایش روح

شبــــــــــی که مطلع انـــــــوار نور سرمد بود

ظهـــور مصلح کل، بعثت محمـّـــدبود (۱)

 

شعر مبعث پیامبر

حوریه باران

 

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام

                                                        در شب بعثتتان حوریه باران شده ام

تا که از محضر عرفانی حق بازایی

پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام

آیه ای عرضه کن ای معتکف غار حراء

قلبا آماده بشنیدن قرآن شده ام

به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه کن

که سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام

تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امین

که در آمیخته با سیل مریدان شده ام

منم آن گمشده در وادی سرگردانی

که به دستان کریم تو مسلمان شده ام

نبی الله ترین ای سبب خلقت انس

تازه از بعد تو حس میکنم انسان شده ام

برکه بی رمق و مرده دلی بودم و حال

از عنایات تو چون رود خروشان شده ام

بودم آن بتکده مملو از لات و هبل

که به دستان پسر عم تو ویران شده ام

حمدلله به نمایندگی از قوم عجم

روزبه بودم و از عشق تو سلمان شده ام (۲) 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس