از رستخیز آتش و خاکسترش مگو

گودال قتلگاه

 

از رستخیز آتش و خاکسترش مگو

در ما قیامتی شده از محشرش مگو

در خاک و خون نشسته سلیمان کربلا

از لحظه های غارت انگشترش مگو

بسیار روضه خوانده ای از آن سه شعبه ها

 این بار از گلوی علی اصغرش مگو

از غربت زمان خداحافظی مخوان

از تلخی وداع علی اکبرش مگو

طفلان هنوز هم که هنوز است تشنه اند

دیگر تو از خجالت آب آورش مگو

ز گریه های دخترکش گفته ای ولی

از گونه هایش از گل نیلوفرش مگو

بعد از حسین قافله سالار زیبنب است

از شام بی برادری خواهرش مگو

الشمر جالسٌ …جگر ما کباب شد

لشمر جالسٌ …سخن از خنجرش مگو

 

شهادت امام حسین, شعر شهادت امام حسین

 شام غریبان


در باد می وزد بوی گیسوی سوخته

دارم چه قصّه ها ز سر و روی سوخته

کشتی اسیر جزر و مد شعله ها شده

امّیدِ ورطه نیست به پاروی سوخته

آتش گرفت دشت کران تا کرانه اش

لبخند شعله ور شده و مویه، سوخته

از روی نیزه خیره به دنبال چیستی؟

آه ای نگاه زخمیِ کم سوی سوخته

آتش گرفت خیمه، دلم سوخت، بی خبر

که آتشم به جان بزند موی سوخته

تاول زده است پای شتابش… بگو… از آن

گرگ کمین گرفته به آهوی سوخته

آتش گرفته دامن او… فکر چاره کن

بگذاردت اگر روی زانوی سوخته

پیچیده بوی یاس به آتش کشیده ای

در عطر گ ر گرفته ی شب بوی سوخته

 

 

شهادت امام حسین, شعر شهادت امام حسین

 

 

تیر از بس که خورده بود حسین


تیر از بس که خورده بود حسین

بر تنش مثل پیرهن شده بود

نیزه هاشان تمام شد کم کم

موقع سنگ ریختن شده بود

نفسش بین راه بر می گشت

موقع دست و پا زدن شده بود

هرچه کردند رو به قبله نشد

یعنی آنقدر پاره تن شده بود

زیر انداز خانه های دهات

کفن شاه بی کفن شده بود

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس