آیا در قرآن بیان شده است که زن نمی‌تواند قاضی یا مرجع تقلید شود؟

\

در ابتدا ضروری به نظر می‌رسد که برای روشن شدن پاسخ نکاتی را بیان کنیم:

۱. تفاوت‌های زن و مرد:

۱. از لحاظ جسمی، مرد نوعاً درشت اندام و قوی و زن کوچک اندام‌تر و ظریف‌تر است؛ ۲. از لحاظ روانی، میل مرد به ورزش و شکار و کارهای پرحرکت، همچنین احساسات مرد مبارزانه و جنگی، و احساسات زن صلح جویانه و بزمی است.[۱]

۲. مشترکات زن و مرد در مقامات معنوی:

ملاک ارزش، به روح انسان است و روح نه مرد است و نه زن، این روح الهی هم در مرد وجود دارد و هم در زن «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۲] هر دو دارای فطرت الهی[۳] و امانت‌دار الهی[۴] می‌باشند. هردو زیباترین موجود خداوندی[۵] و با تلاش به سوی خدا در حرکتند[۶] هم زن و هم مرد می‌توانند عاشق خدا باشند.[۷]

۳. مسایل اجرایی در اسلام کارهای اجرایی که حوصله و توان زیادی لازم دارد، و لازمه‌اش سر و کار داشتن با افراد مختلف است، شرطش این است که مرد عهده‌دار آن باشد، مثلاً زن می‌توان مجتهد باشد و به بالاترین درجه اجتهاد برسد ولی مرجع تقلید عموم نمی‌تواند باشد، می‌تواند در علم قضا به عالی‌ترین مرحله برسد ولی قاضی که با مردم و پرونده و اعدام و… سر و کار داشته باشد نمی‌تواند باشد. شرط قضاوت این است که مرد باشد.[۸] زن می‌تواند عادله باشد ولی نمی‌تواند امام جماعت باشد. برای مردها با الاتفاق و برای زنها بنابر احتیاط[۹] اضافه کنیم که هیچ یک از امور گذشته مانع کمالاتی معنوی زن نمی‌شود، بلکه زن می‌تواند به مقامی برتر از انبیاء برسد، چنانکه زهرا  ـ سلام الله علیها ـ  چنین بود.[۱۰]

با توجه به نکات پیش گفته، جواب را در دو بخش: قضاوت زن و مرجعیت زن بیان می‌داریم.

بخش اول:
قضاوت زن در قرآن آیه‌ای که صریحاً دلالت کند بر این مطلب که، زن نمی‌تواند قاضی باشد، و یا شرط قضاوت ذکوریت (و مردن بودن) است؛ به طور مستقیم نیافتیم.[۱۱]

(مراد، فهم انسان‌های غیرمعصوم است و الا معصومین که با رموز قرآن آشنایی دارند همه علوم را از قرآن می‌فهمند)

مدرک اصلی در اینکه زن نمی‌تواند قاضی باشد و در قضاوت ذکوریت شرط است؛ روایات پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد، ائمه بعنوان مفسران واقعی قرآن، و یکی از دو امانت گرانبهای پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در بین امت زبان گویای قرآن می‌باشند، در واقع کلام آنها حکم قرآن را دارد، منتهی به صورت غیرمستقیم به برخی روایات معصومین اشاره می‌شود:

۱. پیامبر اسلام  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فرمود: «لایفلح قوم ولیّهم امراه؛[۱۲] مردمی که زن بر آنها ولایت و حکومت کند رستگار نخواهد شد.»

۲. امام باقر  ـ علیه السّلام ـ  فرمود: «لا تتولی المرأه القضأ؛ زن نباید متولی قضا و قاضی باشد.»[۱۳]

۳. در روایت دیگر می‌خوانیم که خداوند هنگام خروج حواء از بهشت سخنانی فرمود: از جمله خطاب کرد «ولم اجعل منکنّ حاکماً و لا ابعث منکن بنیاً؛[۱۴] از شما زنها در دنیا حاکم (و قاضی) قرار ندادم و همچنین پیغمبری از بین زنان مبعوث نخواهد شد.»

۴. امام صادق  ـ علیه السّلام ـ  از پیامبر اسلام نقل نموده که حضرت به علی  ـ علیه السّلام ـ  فرمود: «یا علی لیس علی المرأه جمعه و لا جماعه… و لاتولی القضاء؛[۱۵] علی جان! بر زنها شرکت در نماز جمعه و جماعت لازم نیست، و همچنین عهده‌دار قضا (و قضاوت) نمی‌توانند باشند.»

ج: فهم عرفی: روایاتی چون مقبوله عمربن حنظله[۱۶] و حسنه ابی خدیجه که دستور داده در امر قضاوت و تقلید به مرد رجوع کنید: «انظروا الی رجل»[۱۷] فهم عرفی از آنها این است که به زن نمی‌توان به عنوان قاضی رجوع کرد. چون اراده شارع بر این است که زنها در حد امکان از نامحرم بدور باشند، و با آنها مواجه نشوند، لذا راضی نشده که امام جماعت مردان باشد… پس نمی‌تواند قاضی باشند.[۱۸] خلاصه وقتی شارع رضایت به امام جماعت بودن زنان نداده است. چگونه راضی می‌شود زن مرجع تقلید و یا قاضی باشد، و مکرراً مورد سؤال نامحرمان و در معرض دید آنها قرار گیرد، این مسئله است که در اذهان مردم ریشه دارد (ارتکاز قطعی عند المشرعه) و باعث یقین انسان می‌شود.[۱۹]

د: اجماع: مدرک دیگر برای اینکه زن نمی‌تواند قاضی باشد و اتفاق علماء و مراجع در طول اعصار است که زن نمی‌تواند بر منصب قضاوت قرار بگیرد.[۲۰]

هـ: اصل عدم: دلیل دیگر این است که روایات نصب فقهاء در زمان غیبت بعنوان مرجع و قاضی، اختصاص به مردان  دارد، چون در بعضی از آنها تصریح شده به این امر مانند «اجعلوا بینکم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا»[۲۱] اگر شک کنیم که این روایات شامل زنها هم می‌شود یا نمی‌شود؟ اصل عدم اذن و اجازه شارع است، و این اصل خود دلیل دیگری بر مسئله است.[۲۲]
بخش دوم مرجعیت زن: اصل اجتهاد زن، و اینکه زنی در فقه صاحب نظر باشد و به نظر خویش عمل کند، جای هیچ اشکالی نیست، چون هم اطلاقاتی قرآن که درباره علم، و تشویق به آن و فراگیری آن، مانند: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»[۲۳] و مانند: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[۲۴] شامل زنها می‌شود و هم آیاتی؛ مانند: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ؛[۲۵] چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند»­ که در خصوص اجتهاد است  شامل زنان می‌شود.

و اما مسئله ی مرجعیت، تمام ادله‌ای که ذکوریت (و مرد بودن) را در قاضی شرط می‌دانند، در مرجعیت هم لازم می‌داند، چون کار اجرایی می‌باشد، و نیاز دارد که با نامحرمان روبرو شود، لذا هم دلالت التزامی بعضی از آیات در اینجا راه می‌یابد و هم روایاتی که در باب قضاوت بیان شد، که ذکوریت شرط است، و هم فهم عرفی و ارتکاز متشرعه، بر این است که زن در کارهای که لازمه‌اش سر و کار داشتن با نامحرم است مانند مرجعیت و قضاوت… وارد نشوند؟[۲۶]

نتیجه این شد که آیه صریح در قرآن بر اینکه زن نمی‌تواند قاضی و یا مرجع باشد، و یا در این دو، ذکوریت (مرد بودن) شرط است نداریم، بلی از بعضی اطلاقات و کلیات و دلالت‌های التزامی می‌توان استفاده کرد که کارهای اجرایی که توان روحی و جسمی بالایی می‌طلبد، و لازمه‌اش مواجه شدن با نامحرمان است، قرآن توصیه نمود، که زنان از آن موارد اجتناب کنند، دلیل اصلی بر مسئله مورد سؤال روایاتی است که می‌گوید: زن نمی‌تواند قاضی باشد، و همچنین فهم عرفی است از ادله‌ای که می‌گوید قاضی و مرجع مرد باشد، و سومی ارتکاز متشرعه (و آنچه که در ذهن مسلمین ریشه دارد) این است که زن قاضی و مرجع تقلید نمی‌تواند باشد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس