کبر و خودبینى

قال رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : اِیّاکم والکبر فانّ ابلیس حمله الکبر على ان لا یسجد لآدم و ایّاکم و الحرص فأنّ آدم حمله الحرص على ان تأکل من الشّجره و ایّاکم و الحسد فأنّ بنى آدم انّما قتل احدهما صاحبه حسداً فهنّ اصل کلّ خطیئه؛(۱)رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: از تکبر دورى گزینید چه این که کبر شیطان را وادار کرد که بر آدم سجده نکند(وحال آن که دستور خدا بود) و از حرص و آز دورى کنید زیرا همین صفت باعث شد که آدم از میوه درخت (ممنوعه) بهره گیرد. و از حسد بپرهیزید که علت کشتن یکى از فرزندان آدم دیگرى را حسد بود. و (بدانید) که این سه ریشه و اساس هر خطا و گناهى است.
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این حدیث نورانى امت خویش را از سه چیز نهى کرده و به آنان نسبت به این سه هشدار داده است:
۱ـ کبر
۲ـ حرص
۳ـ حسد
جالب آن است که نمونه‏هاى عینى و واقعى که گرفتار این سه صفت ناپسند شدند نیز در این سخن ترسیم شده است.
شاید بتوان از این حدیث یک نکته تربیتى را پیش از تشریح و توضیح آن دریافت کرد و آن این است که:
بهترین روش تربیت و مؤثرترین روش واداشت و بازداشت مردم به صفات نیک و بد، از راه الگو دهى و نمادها است.
یک مربى تربیتى اگر در لابلاى آموزش فضیلتها و نهى از رذیلتها به نمونه‏هاى عینى آن نیز اشاره کند هم در نفوس متربى زودتر تأثیر مى‏گذارد و هم ماندگارتر و ماندنى‏تر خواهد بود.
زیرا بشر بسیارى از معقولاتش را از راه محسوسات به دست مى‏آورد و راز داستانها و مَثَلهاى قرآن نیز همین است که انسانها از راه مطالعه در زندگى الگوها و اسوه‏هاى نیک و حسنه، راه کمال را پیش گیرند و پیش روند و با درس‏گیرى از الگوهاى منفى از رذائل و رفتارهاى نادرست دورى گزیده و از سرنوشت آنان درس عبرت بگیرند.
در این کلام نورانى مربى و معلم بشریت، جامعه بشرى را نسبت به سه آسیب بزرگ و بنیادى هشدار مى‏دهد و از آنان مى‏خواهد که با توجه به نمونه‏هاى عینى و عملى یاد شده یعنى سرنوشت ابلیس با آن سابقه طولانى در عبادت و آدم با آن مقام والاى بندگى و نبوّت، و نیز فرزندان آدم با آن جایگاه و موقعیت، عبرت بگیرند و از این صفات منفى و لغزنده بسوى سقوط و نابودى، پرهیز کنند و فضاى روح و جان خود را از ظلمت کبر و تاریکى حرص و آتش حسد پاک نگهدارند.

کبر و استکبار
بزرگان اخلاق در تعریف تکبّر و فرق آن با عجب گفته‏اند:
«و آن عبارت است از حالتى که خود را بالاتر از دیگرى بیند و اعتقاد برترى خود را بر غیر داشته باشد و فرق آن با عُجب آن است که آدمى خود را شخصى داند و خود پسند باشد اگرچه پاى کسى در میان نباشد، ولى در کبر باید پاى غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر ببیند.»(۲)
به دیگر سخن تکبّر از سه عنصر تشکیل مى‏شود:
«نخست آن که براى خود جایگاهى مى‏بیند و مقامى قائل است.
دوم آن که براى دیگرى نیز مقامى ترسیم مى‏کند و در نظر مى‏گیرد.
در مرحله سوم مقام خود را به رخ دیگران مى‏کشد و خود را بالاتر و برتر از آنان مى‏بیند و بر این کار خوشنود و خوشحال مى‏گردد.»(۳)
در حقیقت سرزمین وجود انسان متکبر مانند میدان پر از مین است، این مین‏ها عبارت از همان منیّت اوست، مین خود محورى، خودخواهى، خودبرتر بینى، برترى جویى، فخر فروشى، و مانند آن.
اگر آدمى در مکتب الهى و در مدرسه پیامبران درس عبودیّت نگیرد و آن را در صفحه جان و جامعه‏اش جارى نسازد، گرفتار مین‏هاى منیّت مى‏گردد که هر آن احتمال انفجار آن هست.
فلسفه این که اگر همه پیامبران در یک زمان زندگى مى‏کردند با هم اختلافى نداشتند همین است که آنان به مقام عبدیّت و عبودیّت راه یافته‏اند، در آن مقام منیّت‏ها و منى‏ها رخت بر مى‏بندد و همه خود را بنده خدایى مى‏بینند که شایسته کبریایى و بزرگى است و غیر او چیزى و کسى نیست.
همه هرچه هستند از او کمترند
که با هستى‏اش نام هستى برند
و علت این که جبهه استکبار همواره در برابر خط رسالت و امامت موضع گرفته و گرد و غبار راه مى‏اندازد و هیاهو مى‏کند و جولان مى‏دهد، همین است که روح انسان مستکبر شکل گرفته از این است که همواره خود را بزرگ مى‏شمارد و دیگران را کوچک مى‏بیند و حاضر نیست حقیقت را بپذیرد و زیر بار واقعیتهاى زندگى برود.

انگیزه‏هاى تکبّر
اسباب و عواملى که باعث مى‏شود انسان روحیه تکبّر و استکبار داشته باشد چند چیز است:
۱ـ علم و دانش
۲ـ عمل و کارکرد نیک
۳ـ نسب و خانواده
۴ـ زیبایى جسمى
۵ ـ قوت بدنى
۶ـ مال و ثروت
۷ـ فزونى یاران و یاوران
۱. چه بسا دانشمندانى که علم آنها حجاب اکبر مى‏شود. به جاى آن که علم آن‏ها نردبان کمال و معرفت گردد وسیله غرور و فخر آنها بر دیگران مى‏شود و آنان را به وادى سقوط و ذلّت مى‏کشاند، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «آفه العلم النّسیان؛(۴) آفت علم فراموشى است.»
یک لحظه بیندیش اگر خداوند آنچه را داده از تو بگیرد چه خواهى کرد؟ پس به اندوخته‏هاى علمى خود مغرور مباش.
۲. برخى بر اثر انجام یک عمل نیک و انجام عبادت چنین احساسى در آن‏ها به وجود مى‏آید که گویى خود را یک سرو گردن از دیگران بالاتر مى‏پندارند و باید دیگران آنان را احترام ویژه کنند و از آنها تعریف و تمجید نمایند. به دیگر سخن کارهاى خوب خود را به رخ دیگران مى‏کشند و عبادت خود را منّتى بر دیگران به شمار مى‏آورند و دیگران را بشمار نمى‏آورند، رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این گونه افراد فرمود: «کفى بالمرء شرّاً ان یحقّر اخاه المسلم؛(۵) براى انسان این بدى و بدبختى کافى است که برادر مسلمانش را خوار و ضعیف سازد.»
۳. برخى از مردم به حسب و نسب عالى خود مى‏نازند، این که در یک خانواده شریف و معروف به دنیا آمده‏اند، از این که در بیت علم و تقوا مى‏زیند آن را براى خود امتیازى مى‏بینند و به رخ دیگران مى‏کشند، در حالى که از دیدگاه دین و آموزه‏هاى دینى حسب و نسب معیار و ملاک برترى نیست و هیچکس بر دیگرى جز به تقوا و انسانیت برترى ندارد. رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این گونه نگاه را آسیب اجتماعى مؤمن دانسته و فرمود: «آفه الحسب الفخر؛(۶) آفت بزرگ زادگى فخر فروشى است.»
۴. چهارمین چیزى که ممکن است اسباب تکبّر و تفاخر گردد جمال و زیبایى و حسن ظاهر است، برخى از انسانها که از قد و قامت رعنا و زیبا برخوردارند و اندام موزون و متناسب دارند به جاى آن که از خالق و آفریننده خویش یاد کنند و شکرگزار او باشند به مخلوقى مانند خود تفرعن مى‏فروشند و دیگران را که فاقد چنین نعمتى هستند و از درجه زیبایى کمترى برخوردارند مورد سرزنش و نکوهش قرار مى‏دهند و این آفتى است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به آن هشدار داده‏اند: «آفه الجمال الخیلاء؛(۷) آفت زیبایى تکبّر است.»
البته این روحیه در بین زنان شدت و شهرت بیشترى دارد. چه این که به تعبیر مولاى مؤمنان على(علیه السّلام): «انّ النّساء همّهنّ زینه الحیاه الدّنیا؛(۸) به درستى که زنان همّتشان آرایش زندگى دنیاست.»
ولى همه باید بدانند که زینت و زیبایى پایدار نیست، ممکن است یک حادثه کوچک باعث شود که چهره زیبا و اندام موزون تبدیل به قیافه‏اى وحشتناک و غیر قابل تحمّل گردد.
۵. پنجمین سبب از اسباب تکبر بهره مندى از مال و ثروت فراوان است، ثروت اندوزان و سرمایه دارانى که از سرمایه انسانى بى‏بهره‏اند به پول و مال و منال خود مى‏بالند و دیگران را به این وسیله به چیزى نمى‏انگارند، خانه‏هاى مجلّل و مرکب‏هاى مدرن خود را وسیله تفاخر و تکبّر قرار مى‏دهند و گاه مؤمنان فقیر را با تعبیرهایى از قبیل این که خرج یک روزه من به اندازه تمام دارایى توست، تحقیر مى‏کنند این گونه کسان غافلند از این که اگر مال و ثروت مایه آبرومندى و عزّت بود امروز نام قارون‏ها به عنوان یک مظهر فزون خواهى و تکاثر مورد ملامت قرار نمى‏گرفت و ضرب المثل در حرص و آز نبود.
قرآن عاقبت قارون را که به فرمان خدا زمین او را در کام خویش فرو برد، درس عبرتى براى همه ثروتمندان از خدا بى خبر قرار داده و هشدار داده است که: «الهکم التّکاثر؛(۹) افزون‏طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (واز خدا غافل ساخته است).»
۶. عامل ششم در پیدایش تکبّر در برخوردهاى اجتماعى، بهره مندى از قدرت و نیروى جسمانى با موقعیت سیاسى و اجتماعى است. کسانى که به هر دلیل به قدرت دست یافته‏اند و برو بیایى براى خود دارند، در این گیرو دار خود را گم کرده و به این ظواهر فریبنده دل مى‏بندند گاهى تبختر و خود بزرگ بینى در آنان به حدّى مى‏رسد که خودشان را خدا و یا سایه خدا مى‏پندارند(انا ربّکم الأعلى ـ السّلطان ظلّ اللّه) اما اگر معناى سایه خدا را درک مى‏کردند از این حالت منفى و تنفرآمیز خود بر مى‏گشتند، زیرا سایه همواره تابع صاحب سایه است، وقتى شاخه‏هاى درخت به حرکت در مى‏آید سایه هم متحرّک دیده مى‏شود، هنگامى که درخت و شاخه هایش ثابت و آرام است سایه هم ثابت به نظر مى‏رسد.
کسى که مى‏گوید من سایه خدایم باید مطیع و فرمانبردار او باشد و تابع حرکات و سکنات صاحب سایه باشد.
و گرنه ادّعاى او ادّعایى پوچ و بى اساس و برخاسته از یک خود فریبى و مردم فریبى است.
۷. هفتمین و آخرین عاملى که ممکن است آدمى را به درد بى درمان و نابود کننده تکبّر گرفتار سازد، فزونى یاران و مددکاران و کثرت پیروان و مریدان و اطرافیان است.
ممکن است عالمى به کثرث شاگردان و شیخ قبیله‏اى به وسیله زیادى اقوام و پادشاهى به وسیله لشکریان انبوه، و مُرادى به وسیله زیادى مریدان گرفتار این حالت زشت و ناپسند تکبّر قرار گیرند.
لکن اگر دیده بصیرت باشد و به جاى خود بینى، خدابینى بر وجود آدمى پرتو افکند همه این وسایل غرور و کبر تبدیل به وسیله کمال و سعادت مى‏گردد و آدمى را از فرش به عرش و از ملک به ملکوت به پرواز در مى‏آورد:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینى از خویشتن بین مخواه

فروتنى و تواضع
نقطه مقابل تکبّر و خودخواهى تواضع و فروتنى است، مطرح کردن بحث تکبّر بدون اشاره به موضوع تواضع ناقص و ناتمام است از این رو اشاره‏اى کوتاه به این صفت زیباى اخلاقى که آثار اجتماعى فراوان دارد نیز خواهیم داشت.
در روایات دینى و آیات قرآنى هم این دو در مقابل هم مطرح شده‏اند: «اذلّه على المؤمنین اعزّه على الکافرین؛(۱۰) ذلّت و عزّت را قرآن در برابر هم قرار داده و على(علیه السلام) مى‏فرماید: «ضادو الکبر بالتواضع؛(۱۱)به وسیله تواضع با تکبّر مقابله کنید»
در جاى دیگر قرآن یکى از ویژگیهاى بندگان شایسته خدا را تواضع بر شمرده و مى‏فرماید: «و عبادالرّحمن الّذین یمشون على الأرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛(۱۲) بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبّر بر زمین راه مى‏روند و هرگاه که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند) به آنها سلام مى‏گویند(و با بزرگوارى و کرامت از کنار آنان مى‏گذرند).»
در ساحت و صحنه اجتماع تواضع ثمرات و نتایج فراوانى دارد، زیرا انسان متواضع مانند درخت پر ثمره‏اى است که در دسترس همگان قرار مى‏گیرد.
سر فرو مى‏آورد هر شاخه از بارآورى
مى‏کند افتادگى انسان اگر دانا شود
درخت‏هاى انار، هلو و مرکبات آن چنان فروتنند که بچه‏هاى کم سن و سال هم به آنها دسترسى دارند، برخلاف برخى درختان میوه دار و یا بى ثمر که به آسانى نمى‏توان به شاخ و برگهاى آنها دست یافت.
مؤمن باید آنچنان زندگى کند که به درد همه برسد، امکان دسترسى به او آسان باشد و برقرارى ارتباط با او دست انداز نداشته باشد، از این رو در روایات اسلامى مى‏خوانیم:
«بخفض الجناح تنتظم الأمور؛(۱۳) با تواضع و محبّت کارها نظم و سامان مى‏یابد.»
بویژه مدیران و مسؤلان باید از این ویژگى رفتارى در حد اعلى برخوردار باشند تا بتوانند براى ارباب رجوع گره‏گشایى کنند.
کسیکه در برج عاج زندگى مى‏کند و از متن جامعه گریزان است نمى‏تواند ادعاى رهبرى و اداره اجتماع را داشته باشد، روشنفکرانى که اُتو کشیده و پرستیژى زندگى مى‏کنند در جامعه دینى جایگاهى ندارند. زیرا در جامعه دینى (خفض جناح) یکى از نشانه‏هاى انسان خدوم و خادم اجتماع است و آنکه از این نعمت بى‏بهره است شایستگى اداره امور مردم و پذیرفتن مدیریت و مسؤلیت را ندارد کوتاه سخن آن که: یکى از هشدارهاى اجتماعى جدى که آیات و روایات نسبت به آن با شدّت و کثرت اشاره کرده‏اند و مردم را از آن بازداشته‏اند رواج روحیه تکبّر و خودخواهى در جامعه دینى است و در برابر یکى از خصلتهایى که بر گسترش آن تأکید شده است، روحیه فروتنى و تواضع در ساحت اجتماع و در ارتباط با دیگران است.
حدیثى که در اول این فصل از پیامبر بزگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عنوان کردیم داراى سه هشدار بزرگ اجتماعى بود که به بخش اول آن اشارت کردیم و ادامه آن را در بخشهاى بعدى نوشتار دنبال خواهیم کرد.

پی نوشت ها:

۱. نهج الفصاحه، شماره ۹۳۱.
۲. معراج السعاده، نراقى، ص ۲۶۸.
۳. اخلاق در قرآن، آیه اللّه مکارم شیرازى، ج ۲، ص ۴۳.
۴. میزان الحکمه، ج ۱، مترجم، ص ۱۷۸.
۵. نهج الفصاحه، شماره ۲۱۶۶.
۶. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۱۷۸.
۷. همان.
۸. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳.
۹. سوره تکاثر، آیه ۱.
۱۰. سوره مائده، آیه ۵۳.
۱۱. تصنیف غررالحکم، حدیث ۵۱۴۸.
۱۲. سوره فرقان، آیه ۶۳.
۱۳. غررالحکم، حدیث ۴۳۰۲.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس