به جای کفش دمپایی پایش بود!

کم توقع بود

اگه چیزی هم برایش نمی خریدیم ، حرفی نمی زد

نوروز آن سال پدرش برایش یه جفت کفش نو خرید

روز دوم فروردین قرار شد بریم دید و بازدید

تا خانواده شال و کلاه کردند ، علی غیبش زد…

نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد

به جای کفش دمپایی پایش بود

گفتم: مادر! کفشات کو؟

گفت: بچه ی سرایدار مدرسه مون کفش نداشت

زمستان رو با این دمپایی ها سر کرده بود

من رفتم و کفشام رو دادم بهش

علی اون موقع دوازده سال بیشتر نداشت


راوی: مادر شهید علی چیت سازان

 منبع: کتاب دلیل ، صفحه ۲۴

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس