با معجزات ضریح امام حسین (ع) آشنا شوید..!

ضریح امام حسین را که نگاه می کنیم، معجزات حس و حال خوب را درک می کنیم. گوشه ای از معجزات ضریح امام حسین علیه السلام که در کتاب «پنجره های تشنه» منتشر شده است شما را هم هوایی حرم شش گوشه خواهد کرد.

کتاب «پنجره های تشنه» روز نوشت های مهدی قزلی از انتقال ضریح جدید امام حسین (علیه السلام) از قم به کربلا در سال ۱۳۹۱ است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.اطراف ضریح کاملاً خلوت بود. مرد تعمیرکاری، که مغازه مکانیکی اش همان جا بود با تعجب بیرون آمد و مات مات کمی نگاه کرد و وقتی فهمید ماجرا چیست، دوید توی خیابان. صورتش را شش تیغه کرده بود و تمام لباس هایش روغنی بود. خواست دست هایش را بگذارد روی شیشه های جلوی ضریح که خودش هم متوجه سیاهی و روغن روی دست هایش شد.دست هایش را پشت کمرش برد و صورت خیسش را گذاشت روی شیشه. آن طرف تر، دو آشپز از رستوران کنار خیابان بیرون آمده بودند، با لباس های سفید کار و یکی شان فرصت نکرده بود کلاهش را هم بردارد. کم کم مردم جمع می شوند. تعمیرکار برای این که مردم به لباس هایش برخورد نکنند و روغنی نشوند، عقب تر ایستاده بود. حال خوبی پیدا کرده بود. روزیِ تعمیرکار از خیلی ها مثل من بیشتر بود آن روز

سال گذشته تقریظ رهبر معظم انقلاب در جوار حرم سیدالشهدا(ع) رونمایی شد. ایشان درباره این کتاب فرموده اند:

داستان معجزات ضریح امام حسین در کتاب “گوشه های پنجره “

«بسم الله الرحمن الرحیم

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست

ای شعله فروزان، ای فروغ تابان، ای گرمابخش دل های خلایق! تو کیستی با این شکوه و جلال، با این شیرینی و دلنشینی، با این هیبت و اقتدار، با این همه لشکر دل به همراه، با غلغله فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت می کنند؟ تو کیستی ای نور خدا، ای ندای حقیقت، ای فرقان، ای سفینهالنجاه؟ چه کرده ای در راه خدایت که پاداش آن، خدایی شدن هر آن چیزی است که به تو نسبت می رساند؟ بنفسی انت، بروحی انت، بمهجه قلب انت، و سلام الله علیم یوم ولدت و یوم استشهدت مظلوماً و یوم تبعث فاخراً و مفخرا. ۲۹ / ۲ / ۱۳۹۳

رهبر انقلاب در بخش دیگری از این تقریظ این گونه دیدگاه خود را درباره این کتاب عنوان کرده اند:

بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه، کنجکاو و نکته یاب. خواندم تا ۲۸ / ۲ / ۱۳۹۳».

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:««اطراف ضریح کاملاً خلوت بود. مرد تعمیرکاری، که مغازه مکانیکی اش همان جا بود با تعجب بیرون آمد و مات مات کمی نگاه کرد و وقتی فهمید ماجرا چیست، دوید توی خیابان. صورتش را شش تیغه کرده بود و تمام لباس هایش روغنی بود. خواست دست هایش را بگذارد روی شیشه های جلوی ضریح که خودش هم متوجه سیاهی و روغن روی دست هایش شد. دست هایش را پشت کمرش برد و صورت خیسش را گذاشت روی شیشه. آن طرف تر، دو آشپز از رستوران کنار خیابان بیرون آمده بودند، با لباس های سفید کار و یکی شان فرصت نکرده بود کلاهش را هم بردارد. کم کم مردم جمع می شوند. تعمیرکار برای این که مردم به لباس هایش برخورد نکنند و روغنی نشوند، عقب تر ایستاده بود. حال خوبی پیدا کرده بود. روزیِ تعمیرکار از خیلی ها مثل من بیشتر بود آن روز.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس