در رابطه با روش سخنورى على(ع) چه می دانید؟

ادیب بزرگ عرب و نویسنده مسیحی مشهور، جرج جرداق را از شیفتگان امیر مؤمنان به شمار آورده‌اند. آنچه در پی می‌آید، عمدتا درباره وجه ادبی آن حضرت است که در کتاب «بخشی از زیبایی‌های نهج‌البلاغه» (کانون انتشارات محمدی) آمده است.
بیانى است که اگر به ملامت زبان بگشاید، زبان تندبادها را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد و اگر فساد و فسادگران را تهدید کند، کوههاى آتشفشان را توأم با سر و صدا و روشنایی‌ها از هم مى‏پاشد! و اگر به اندیشه فراخواند، ریشه درک و اندیشه را در شما به وجود مى‏آورد و شما را به آنجا که اراده دارد، روانه مى‏کند و به‌راستى‏شما را به جهان هستى مى‏پیوندد. صورت و معنى مانند آتش و حرارت، و خورشید و نور و هوا با هوا، با یکدیگر متحد مى‏گردند. آنگاه شما در برابر آن مانند کسى هستید که در مقابل سیل خروشانى قرار گرفته یا با دریاى مواج و طوفان شدیدى روبرو شده است. اما اگر از زیبایى وجود و جمال آفرینش براى شما سخن بگوید، با ستارگان آسمان بر صفحه دل شما مى‏نویسد. بعضى الفاظ به سان برق درخشندگى دارند و مانند تبسم آسمان در شبهاى زمستانى لبخند مى‏زنند. این از نظر مواد؛ اما از نظر اسلوب، على داراى بیان سحرآمیزى بود.
راستى ادب را جز به «اسلوب» به چیز دیگرى نمى‏توان شناخت؛ بنابراین در ادب، مبنا و اساس، ملازم معناست و صورت در هیچ چیز کمتر از ماده نیست، هر چند شرایط ابراز هر هنرى اهمیتش کمتر از شرایط ماده است. بهره على از ذوق هنرى یا حس زیبایى، به مرتبه‏اى است که در دیگران کمتر یافت مى‏شود. على‏در ادبیات خود از این ذوق به عنوان یک مقیاس طبیعى دقیق استفاده مى‏کرد. سرشت ادبى او نمونه‏اى‏از سرشت صاحبان موهبت و اصالت بود که با یک نگاه کوتاه، عمیقانه درک مى‏کنند، آنگاه زبانشان به اختیار به آنچه در دلشان مى‏جوشد و به آن پى‏برده‏اند، باز مى‏شود. از این رو ادبیات على بر اثر راستى امتیاز خاصى یافته بود، همان‏طور که زندگانى‏وى بدین سبب بر زندگى دیگران برترى‏داشت. آرى راستى، تنها مقیاس هنر برتر و تنها میزان اسلوب صحیح است.
به حقیقت باید گفت: شرایط سخنورى که «توافق سخن با اوضاع و احوال» است، براى هیچ ادیبى مانند على‏جمع نشده است؛ زیرا سخنان وى پس از قرآن، بزرگترین نمونه بلاغت است. سخنانى است کوتاه و آشکار، اما نیرومند و جوشان… بر اثر هماهنگى الفاظ و معانى و اغراض، به صورت کاملا رسایى درآمده است. انعکاس آن در گوش آدمى شیرین، و اثرش با تحریک احساسات توأم است، به‌ویژه هنگامى که به منظور حمایت از بینوایان و ستمدیدگان، درباره منافقان و حیله‏گران و دنیاپرستان سخن به میان آید؛ بنابراین روش على در سخنورى به سان عقل و اندیشه‏اش، روشن و مانند وجدانش صحیح و درست است، پس شگفت نیست سخنان وى شاهراه سخنورى تلقى‏شود.
اسلوب على بر اثر درستى به حدى رسید که حتى‏سخنان مسجع وى از مرحله تصنع و مشقت به بلندى گرایید. اینجا بود که سخنان مسجع او با وجود اینکه جمله‏هایى جدا جدا و موزون فراوانى داشت، اما دورترین چیز از تصنع و نزدیکترین چیز به طبع سرشار بود. این سخن مسجع و حد سلامت طبع را ببینید: «یعلم عجیج الوحوش فى الفلوات، و معاصى العباد فى‏الخلوات، و اختلاف النینان فى البحار الغامرات، و تلاطم الماء بالریاح العاصفات». یا به این قسمت از یک خطبه توجه کنید: «و کذلک السماء و الهواء، و الریاح و الماء، فانظر الى‏الشمس و القمر، و النبات و الشجر، و الماء و الحجر، واختلاف هذا اللیل و النهار، و تفجر هذه البحار، و کثره‌الجبال، و طول هذه القلال، و تفرق هذه اللغات، و الالسن المختلفات…»
و اینک شما را به این قافیه که با طبع سالمى همراه است، توجه مى‏دهیم: «ثم زیّنها بزینه الکواکب، و ضیاء الثواقب، و اجرى فیها سراجا مستطیرا، و قمرا منیرا، فى فلک دائر، و سقف سائر…»
اگر بخواهید در این جمله‏هاى شگفت‏انگیز یک کلمه قافیه‏دار را به کلمه بى‏قافیه‏اى تبدیل کنید، خواهید دید چگونه فروغ آن خاموش و زیبایى‏اش محو مى‏گردد، و سلیقه و اصالت و دقت خود را که دلیل و مقیاس ادب است، از دست مى‏دهد؛ بنابراین قافیه در سخنان على یک احتیاج هنرى است که طبع آمیخته با صناعت، این نیاز را در خود احساس مى‏کند. طبع مزبور چنان با صناعت آمیخته است که گویا هر دو از یک جا سرچشمه گرفته‏اند. اینجاست که چنین طبعى مى‏تواند نثر را به صورت شعرى موزون و آهنگ‏دار که معنى را به اشکال لفظى مربوط به‏خود مى‏پیوندد، جلوه دهد.
قافیه‏پردازى در کلام
در قافیه‏پردازى امام، نمونه‏هاى جالبى به چشم مى‏خورد که آهنگ را به صورت زیبایى به آهنگ دیگر باز مى‏گرداند و تأثیرش به مرتبه‏اى است که هیچ گوشى‏موزون‌تر از آن نشنیده و از نظر ترجیع، زیباترین مرحله را واجد شده است. آنچه تاکنون از سخنان مسجع على نقل کرده‏ایم، براى مثال کافى است، در عین حال به این کلمات که مورد پسند سلیقه و شنوایى‏مى‏باشد، گوش فرا دهید: «أنایوم جدید، و أنا علیک شهید، فاعمل فى خیرا، و قُل خیرا».
اگر مى‏گوییم اسلوب على داراى صراحت معنى و بیان رسا و سلامت ذوق است، منظور این است که خواننده را به «زیبایی‌هاى نهج‏البلاغه» ارجاع دهیم تا ببیند سخنان على چگونه از چشمه‏هاى عمیق و ریشه‏دارى سرازیر مى‏شود و با چه لباس هنرى و زیبایى‏دلپسندى به جنبش درآمده و جارى مى‏گردد. اینک شما را به این تعبیرات زیبا در سخنان على(ع) توجه مى‏دهیم: «آدمى زیر زبان خویش پنهان است»، «بردبارى قبیله‏اى است»، «آن کس که چوب او نرم باشد، شاخه‏هایش فراوان است»، «هر ظرفى به آنچه در آن مى‏گذارند، پر مى‏شود، مگر ظرف دانش که فراخ مى‏گردد»، «اگر کوهى مرا دوست داشته باشد، در هم فرو خواهد ریخت
به این سخنان شگفت نیز توجه کنید: «دانش، تو را نگهبانى مى‏کند و تو نگهبان مال هستى. بسا انسانى که به واسطه گفتار نیک دیگران درباره وى، مورد آزمایش قرار مى‏گیرد. هرگاه دنیا به کسى روى آورد، خوبی‌هاى ‏دیگران را به او عاریت مى‏دهد، و هرگاه به او پشت کند، خوبی‌هاى خودش را هم از او سلب مى‏کند!
باید کار مردم در حق، پیش تو یکسان باشد. کار نیک انجام دهید و هیچ کار خوبى را کوچک مشمارید؛ زیرا کوچک آن بزرگ، و کم آن زیاد است.
جمع‏کنندگان مال نابود شدند، در حالى که زنده هستند.
هیچ ثروتمندى بهره‏مند نشد مگر به آنچه فقیر به سبب آن گرسنه گردید
هم‏اکنون به این تعبیر که به اوج زیبایى هنرى رسیده، گوش فرا دهید. على قدرت خود را بر تصرف شهر کوفه توصیف کرده و مى‏گوید: «آن نیست مگر کوفه که آن را در تصرف خود مى‏گیرم و آن را گسترش مى‏دهم…» اصالت اندیشه و بیان را در این سخنان ملاحظه کردید. این همان اصالتى است که همیشه با ادیب راستین همراه است و تا هنگامى که شخصیت ادبى او باقى است، اصالت مزبور از وى جدا نخواهد شد.
در مواردى که عاطفه گرم على تحریک و خیالش شعله‏ور مى‏شد و شکلهاى گرمى از تازه‏هاى حیات که با آنها در تماس بود، در خیال او نقش مى‏بست، در چنین مواردى روش سخنورى على به اوج زیبایى‏مى‏رسید. قلب او سرشار از بلاغت مى‏شد و به سان جریان دریا بر زبانش جارى مى‏گردید. اسلوب على در چنین مواردى امتیاز خاصى داشت؛ زیرا او به منظور توضیح و تأثیر سخن، جملات را در ضمن استعمال واژه‏هاى مترادف تکرار مى‏کرد و کلمات فصیحى که داراى انعکاس بود، انتخاب مى‏نمود و گاهى اقسام گوناگون تعبیرات را به دنبال یکدیگر قرار مى‏داد: از جمله خبرى به استفهامى و از استفهام به تعجب و از تعجب به انکار انتقال مى‏یافت. موارد وقف در آن نیرومند و شفابخش جانها بود. روح هنر و معنى‏بلاغت، آشکارا در آن وجود داشت. براى نمونه، خطبه معروف جهاد را نقل مى‏کنیم. على این خطبه را پس از آنکه سفیان بن عوف اسدى در عراق به شهر انبار یورش برد و فرماندار آن را کشت، براى مردم ایراد کرد:
«
این برادر غامد است که سواران وى به شهر انبار رسیده و حسان بن حسان بکرى را کشته‏اند و سواران شما را از مرزهاى شهر دور کرده و مردان شایسته‏اى را از شما به خاک و خون کشیده‏اند. به من خبر رسیده است که یکى از آنان بر یک زن مسلمان و یک زن ذمّى وارد مى‏شده و خلخال و النگو و گوشواره‏هاى او را کنده است. آنگاه لشکریان با غنیمت فراوانى بازگشته‏اند، در حالى که به هیچ‏کدام زخمى نرسیده و خونى از آنان ریخته نشده است. راستى اگر مرد مسلمانى پس از این حادثه براثر اندوه بمیرد، نباید او را سرزنش کرد، بلکه به مرگ سزاوار است!
شگفتا! به خدا قسم اجتماع آنان بر باطل و تفرقه شما در حق، دل را مى‏میراند و غم و اندوه به بار مى‏آورد. واى بر شما! شما آماج تیر آنان قرار گرفته‏اید: به شما یورش مى‏برند و شما حمله نمى‏کنید؛ و با شما مى‏جنگند و شما نمى‏جنگید؛ و معصیت خدا را مى‏کنند و شما خشنود هستید
قدرت امام را در این جملات کوتاه ببینید. على به منظور تحریک احساسات شنوندگان خود، آهسته‏آهسته پیش مى‏رود تا بالاخره به کمک آنان به آرزوى خود نایل مى‏گردد. او در اینجا راهى را که توأم با بیان رسا و تأثیر قوى است، پیموده است؛ زیرا مردم را از تاخت و تاز سفیان بن عوف در شهر انبار، آگاه مى‏کند و این براى آنان ننگ و رسوایى محسوب مى‏شود، آنگاه به آنان خبر مى‏دهد که این ستمگر، فرماندار امیرالمؤمنین را کشته و تنها به این اکتفا نکرده، بلکه شمشیر خود را در گلوى بسیارى از مردان و زنان غلاف کرده است

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس