مسلک ندانم گرایی چیست؟‎

یکی از گرایش های فلسفی موجود در میان بشر، مسلک ندانم گرایی است که با نام هایی مانند آگنوستیک و لا ادری هم شناخته می شود. این مسلک بر خلاف مکاتب فکری دیگر که با قطعیت سخن می گویند، نوعی شک و شبهه در دل خود دارد. ندانم گرایی برای اولین بار توسط زیست شناسی به نام توماس هنری هاکسلی مطرح شد که به معنای اشراف نداشتن بر یک موضوع خاص، به خصوص مفاهیم مذهبی و فراطبیعی، بود. هاکسلی معتقد بود که موضوعات ماورالطبیعه اصلا قابل شناخت نیستند. اما ندانم گرایی کم کم با اصول اعتقادی و مفاهیم دینی گره خورد و امروزه بحث ندانم گرایی به طور عمده در رابطه با مفاهیم اعتقادی مطرح شده و با بحث‌های دینی گره خورده است.

ندانم گرایی یا آگنوستیک چیست؟

چنان‌چه در ادامه‌ی این مطلب خواهیم دید، آگنوستیک‌ها در پاره‌ای اوقات با باورمندان به مکتب آتئیسم اشتباه گرفته می‌شوند. در حالی که این امر نشان از ساده‌ انگاری و عدم شناخت این دو خط فکری متفاوت دارد. مفاهیم موجود در باور آتئیسم معمولا از جنس اعتقاد هستند. اعتقاد به عدم وجود خدا و سایر نکاتی که به این موضوع مربوط می شود. اما در ندانم گرایی اصول اعتقادی رنگ می‌بازد.

به عبارتی در بحث ندانم گرایی تنها ادعاهای مربوط به وجود یا عدم وجود دانش لازم برای اثبات یا عدم اثبات خالق است که از اهمیت برخوردار است و مطرح می‌شود. به این معنی که در مکتب فکری ندانم گرایی بر این نکته تاکید می‌گردد که یک انسان با توجه به دانش محدودی که در شرایط فعلی از وجود آن بهره می‌برد نمی‌تواند با اطمینان کامل ادعا کند که خدا وجود دارد یا ندارد.

بر این اساس پیروان خط فکری ندانم گرایی یا آگنوستیک اگرچه در برخی موارد با خداناباوران و خداباوران اختلاف نظر دارند اما در موارد دیگری هم نظراتشان با پیروان هر دو خط فکری یاد شده در یک سمت و سو قرار می‌گیرد.

در مجموع می‌توان ندانم گرایی یا آگنوستیک را یک دیدگاه فلسفی قلمداد کرد که آگاهی یافتن قطعی از درستی یا نادرستی برخی ادعاهای مرسوم در میان مردم را با توجه به میزان دانش آنها ناممکن می‌شمارد.

برخلاف گمان عده‌ای، این ادعاها تنها باورهای مذهبی را شامل نمی‌شود و ادعاهای مربوط به امور ماورالطبیعه را نیز در بر می‌گیرد. به طور کل می‌توان گفت که باورمندان به این مکتب فکری اکثر حقایق و رویدادهای پیرامون خود را بر اساس آن‌چه که تاکنون علم توانسته است وجود آنها را به طور کامل به اثبات برساند سنجیده و بررسی می‌کنند.

به این ترتیب پیروان خط فکری ندانم گرایی یا آگنوستیک در میان آن دسته از گرایش‌های فلسفی قرار می‌گیرند که در عین معترف بودن به جنبه‌های عینی و واقعی جهان، شناخت قسمتی از آن یا کل جهان را با توجه به ابزارهایی که در دسترس است، ناممکن می‌داند.

انواع ندانم گرایی

ندانم گرایی به معنی نداشتن دانش کافی در رد یا اثبات وجود یک پدیده است و به زیرشاخه‌های مختلفی تقسیم می‌شود. انواع آنها عبارتند از:

ندانم گرایی قوی

اینکه پرسش وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان بدلیل ناتوانایی طبیعی مان از نظر منطقی غیر قابل شناخت است. یک ندانم گرای قوی می‌گوید: «من نمی‌توانم بدانم که خدایی هست یا نه، همانطور که شما هم نمی‌توانید».

ندانم گرایی ضعیف

اینکه وجود یا عدم وجود خدا در حال حاضر ناشناخته‌است اما لزوما غیر قابل شناسایی نیست. بنابراین تا وقتی که شواهدی وجود ندارد این باور را نگه خواهد داشت. یک ندانم گرای ضعیف می‌گوید: «نمی دانم خدایی وجود دارد یا نه اما ممکن است روزی شواهدی برای وجودش بیابیم».

ندانم گرایی پراگماتیک

خداناباوری ندانم گرایانه

دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای وجود هیچگونه خدایی نمی‌کنند و به هیچ نوع از آن هم اعتقادی ندارند، و در عین حال ادعا نمی کنند که قطعا هیج گونه خدایی وجود ندارد.

خداباوری ندانم گرایانه

دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای وجود هیچگونه خدایی نمی‌کنند اما هنوز به چنین وجودی اعتقاد دارند. سورن کیرکگارد معتقد بود که شناخت هیچگونه خدایی ممکن نیست و به همین دلیل کسانی که می‌خواهند خداباور باشند باید به این اعتقاد داشته باشند که «اگر من توانایی فهم عینی خدا را داشته باشم، دیگر معتقد نخواهم بود اما از آنجایی که نمی‌توانم چنین کاری کنم، پس باید اعتقاد داشته باشم».

تعریف راسل از ندانم‌گرایی

کتاب چرا مسیحی نیستم نوشته برتراند راسل است که براساس سخنرانی سال ۱۹۲۷ وی نوشته شده‌است و به عنوان بیانیهٔ کلاسیک ندانم گرایی محسوب می‌شود. در این مقاله قبل از بحث در مورد نظراتش در رابطه با آموزه‌های مسیحی، به طور خلاصه در مورد براهین وجود خدا بحث می‌کند. سپس از خواننده‌هایش می‌خواهد که «بر روی دو پای خود بایستند و منصفانه و با دقت به جهان بنگرند» بدون «طرز برخورد از روی ترس و با تفکری آزاد».

راسل در من یک خداناباورم یا یک ندانم گرا؟ در سال ۱۹۴۷ می‌گوید:

“به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم گرا توصیف می‌کنم چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد.

از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که وقتی می‌گویم نمی‌توانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمی‌توانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند”.

در سال ۱۹۵۳ راسل در مقاله «ندانم گرا بودن چیست؟» می‌گوید:

«یک ندانم گرا فکر می‌کند که دانستن حقایقی در مورد خدا و زندگی بعدی آنگونه که مسیحیت و دیگر مذاهب به آنها می‌پردازند، غیر ممکن است. یا اگر غیر ممکن نیست، در حال حاضر غیر ممکن است».

تفاوت ندانم گرایی و خداناباوری

خداناباوری به معنی نداشتن اعتقاد به خداست اما ندانم گرایی به معنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود خداست. خداناباوری از جنس اعتقاد است اما ندانم گرایی ادعایی در مورد دانش است. ندانم گرایی وضعیتی را توصیف می‌کند که یک فرد نمی‌تواند به طور مطمئن ادعا کند که خدایی وجود دارد یا نه بنابراین ندانم گرایی هم با خداباوری و هم با خداناباوری سازگاری دارد. فردی می‌تواند ادعای خداباوری کند در حالیکه از وجود خدا اطمینان نداشته باشد. به این گرایش خداباوری ندانم گرایانه (به انگلیسی: agnostic theism) گویند. از طرفی دیگر فردی می‌تواند به خدا باور نداشته باشد بدون اینکه ادعا کند مطمئنا خدایی نمی‌تواند وجود داشته باشد. به این گرایش خداناباوری ندانم گرایانه (agnostic atheism) گفته می‌شود.

ندانم گرایی می‌تواند مصارف غیر دینی هم داشته باشد. مثلا وقتی که یک کیهان شناس (Cosmologist) ممکن است که بگوید در مورد نظریه ریسمان (String Theory) ندانم گراست، نه به آن باور دارد و نه باور ندارد.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. ممنون از مقاله خوبتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس